.
.
.
- چرا اومدیم توی سرویس؟تهیونگ پوزخندی زد و پشت سرشون در رو کامل بست.
فضای سرویس کاملا به رنگ مشکی طراحی شده بود که رگههای طلایی داخلش باعث ایجاد فضای شیک و مدرن میشدن، جالب نبود؟- مگه جاش برات مهمه؟
جیکی نگاهی به آینهی بزرگی که درست داخل ورودی پشت روشویی مشکی و کمدهای همرنگش طراحی شده بود کرد، گونههاش سرخ شده بودن و نگاهش مستی و الکل توی خونش رو نشون میداد.
- نه.
ویکتور لبخند زد.
سرش سمت توالت که درست جلوی فضای شیشهای حمام بود، اشاره کرد:- بشین روی توالت.
- چرا؟
- سوال نپرس، بشین و دکمههای لباست رو باز کن.
مومشکی با شیطنت خندید.
از کی تا به حال پا به پای هم دیوونگی میکردن؟- ما قراره دراگ بزنیم مگه نه؟
- فکر کردی اولین بار باهات توی توالت میخوابم؟
البته که قرار نبود اونکار رو بکنه.
وی به طرز احمقانهای حاضر نبود به بدن جونگکوک سخت بگیره و اگر اون هرکسی جز کینگ بود قطعا اونجا یهسری کارها باهاش انجام میداد.- این قدر برای اتفاقی که قرار نیست بیوفته برنامه نریز.
مومشکی با تخسی گفت و روی توالت در بسته نشست.
ویکتور شیشهی کوچکی که حاوی مادهی سفید رنگ و شفافی بود از جیب پشتی شلوارش بیرون کشید.
به محض اینکه سرش رو بلند کرد با جونگکوکی رو به رو شد که دکمههای لباسش رو آروم باز میکرد و پاهاش رو قدری بیشتر از حد عادی باز کرده بود.
اول ترقوهی برجستهاش نمایان شد، بعد سینهی سفید و ورزیدهاش و دکمههای بعد مثل پردهای که از روی یک اثری هنری کنار رفته باشن، شکم عضلهای کینگ و رو با دست و دلبازی به نمایش گذاشتن.
اون پوست سفید که حالا توی نور طلایی میدرخشید چطور میتونست اینقدر چشمهاش رو طلسم کنه.
اینطور نبود که کینگ اولین پسری باشه که بدت لختش رو دیده یا حتی اولین تن سفیدی که جلوش به نمایش دراومده اما... جونگکوک به طرز شگفت انگیزی برای تهیونگ زیبا بود.نگاه خیرهی وی بالاخره مو مشکی رو متوجه خودش کرد.
- چیزی توجهتون رو جلب کرده، آقا؟
- آقا؟
- مگه همینطوری صدات نمیزدن؟ توی کلوپ؟
- شنیدنش از زبون تو جالب تره.
- آقا.
- خفهشو.
- گفتی دوستش داری.
- هرچی که من دوست داشته باشم گفتنش به نفع تو نیست خوشگله.
خوشگله؟ محض رضای خدا این چیزی نبود که یه پسر از شنیدنش لذت ببره چون معمولا جونگکوک کلماتی شبیه به" جذاب" سکسی" یا هات رو از بقیه دربارهی خودش شنیده بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/302878942-288-k558809.jpg)
BINABASA MO ANG
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanfictionکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...