.
.
.
صدای نفسهاش توی گوشش میپیچید.
با تکون خوردن تخت فهمید جونگکوک روی بدنش اومده. لمس پوستهاشون حالش رو بدتر میکرد.
هنوز چیزی نشده عضوش بدجوری نبض میزد.
مومشکی لبخند دلبری زد و خودش رو روی عضو علم کردهاش کشید.- آه بیبی...
لبش رو گزید.
با دست عضوش رو گرفت تا راحتتر روش بشینه.
اما لرزش پاهاش مانع بود.
تهیونگ خیره به پوست براق و کمر باریکش، در حالی که دیگه طاقتش تموم شده بود، کمرش رو بلند کرد و به یک باره داخل پسرش رو پر کرد.
چشمهای جونگکوک اول گشاد و به سرعت از درد پر شد.- ته.
کمرش رو با دست چسبید تا نذاره بلند بشه.
- هیش... عزیزم...دستهای لرزون جونگکوک روی سینهی عرق کردهاش نشست و کمرش رو تاب داد تا سواری بگیره.
اونقدر لوند و اروم که تهیونگ حس کرد داره میمیره و دیگه تحمل نداره.
نالهی بلندی کرد و غرید.- داره منو میکشه این آروم بودنت کوک.
مومشکی لبخند زیبایی زد و این بار با سرعت بیشتری حرکت کرد.
دستش رو بالا برد تا به سینههای برجستهاش چنگ بزنه که...- تهیونگ خوبی؟
به سرعت از خواب پرید و گیج و مبهوت به صورت نگران یونگی زل زد.
چند لحظه زمان برد تا متوجه بشه کجاست و تمام مدت داشته خواب میدیده.
کلافه چنگی به موهاش زد و از نم تارهاش فهمید به شدت عرق کرده و شاید نگرانی یونگی هم بابت همین بود.- آره.
یونگی نفسش رو آروم فوت کرد و کمی از تخت فاصله گرفت تا پردههای اتاق رو بکشه.
خیال میکرد تهیونگ کابوس دیده و میخواست اون رو از فضای تاریک دور نگه داره.مو قهوهای بیتوجه با حس درد توی پایین تنهاش کمی پتو رو کنار زد و یا دیدن وضعیت نه چندان نرمال داخل باکسرش با روشن شدن اتاق پتو رو به سرعت روی خودش برگردوند و حرص چشمهاش رو بست.
- لعنت بهت کوک.
یونگی که اسم اشنایی رو شنیده بود سمتش چرخید.
- داری به دوست پسرت فحش میدی؟
تهیونگ وحشت زده نگاهی به در اتاق کرد.
اگر عموش هم خونه بود و اون جمله رو میشنید کارش ساخته بود.
با اخم رو به یونگی غرید:- صدات رو بیار پایین یونگ.
- باشه بابا چته سر صبح شقی که اعصاب نداری؟
با دیدن نگاه کلافهی تهیونگ و تردیدش برای بیرون اومدن از تخت چشمهاش گرد شد:
- فاک واقعا...
- ببند.
خندهاش گرفت اما به سرعت لبش رو گزید.
جدا نمیخواست توی همچین روزی اعصاب رفیقش رو بهم بریزه.
تهیونگ روی تخت نشست و گفت:
- اگه کاری نداری برو بیرون.

YOU ARE READING
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanfictionکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...