date2

3.5K 618 218
                                    

.
.
.
چند دقیقه‌ای می‌شد که به رستوران رسیده بودن.
بین راه جین اون ها رو ترک کرد تا دنبال کارا بره و فقط ادرس رو به تهیونگ داده بود تا جدا بشن.
جونگ‌کوک فکر نمی‌کرد برادرش یک رستوران کره‌ای رو در نظر گرفته باشه اما اینطور بود.
فضای سنتی و عطرهای جدید به چشم می‌اومد اما جونگ‌کوک اهمیت نمی‌داد.
اون فقط تهیونگ رو می‌دید.
تهیونگی که تمام وجودش براش نگران بود.

مو قهوه‌ای زیر نگاه خیره‌اش نفس سنگینی کشید و آروم گفت:

- اینطوری نگاهم نکن جونگ‌کوک.

- چرا؟

- این نگرانی‌هات اذیتم می‌کنه.

جونگ‌کوک کمی عقب رفت.
نگران بود! چرا نمی‌تونست این حق رو داشته باشه؟

- من نمی‌تونم نگرانت باشم؟

تهیونگ آروم خندید.
چه می‌دونست از قسم یاد نشده‌ی ته قلبش که قسم خورده بود چیزی جز خوشی در نگاه پسرش نبینه.

- تو باید فقط کنارم لبخند بزنی.

- ماما می‌گه رابطه و دوست داشتن فقط خوشی نیست.

مو قهوه‌ای کمی جلو رفت و با دست اروم لب‌هاش رو نوازش کرد.

- نمی‌دونم ولی من نمی‌خوام باعث لب‌های آویزونت باشم.

جونگ‌کوک حتی متوجه نشده بود که لباش آویزون شدن.
آهی کشید و آروم دست تهیونگ رو پس زد.
مو قهوه‌ای با یاد آوری اینکه الیزا رو توی خونه‌ی جئون‌ها ملاقات نکرده، ادامه داد:

- کاش می‌شد ببینمش.

- ماما رو؟

- اهوم.

شاید مهر اون زن همونقدر که توی قلب تهیونگ نشسته بود مهر اون هم توی قلب زن بود.
و جونگ‌کوک خوب این رو حس کرده بود.

- اون معمولا در موردت می‌پرسه... فکر کنم ازت خوشش اومده.

- هیچ‌وقت مادربزرگ نداشتم اما فکر کنم الیزا حسی شبیه به داشتنش رو بهم می‌ده.

- به نظرت گفتنش به پدر و مادرم به راحتی گفتنش به برادر و مادربزرگم هست؟

تهیونگ به خوبی دیدارش رو با پدر و مادر جونگ‌کوک به یاد می‌آورد.
هرچند که با پدرش حرفی نزده بودن اما اون مرد خیلی دوستانه به نظر نمی‌رسید.
درست برعکس سوجی!

- من خیلی نمی‌شناسمشون. مادرت خیلی با محبت به نظر می‌رسید اما پدرت جدی بود.

مومشکی کاملا موافق بود‌.
خیلی خوب پدرش رو می‌شناخت‌.
مردی که حاضر بود به خاطر خانواده‌اش هرکاری انجام بده و در کنار محبتی که داشت معمولا محافظه کار بود.

- درسته، بابا یکم سختگیره... خصوصا راجع به من بعد از اون ماجراها.

پسر بزرگتر که به خوبی نگرانی رو توی چهره‌ی پسرش دیده بود، لبخند نرمی زد و گفت:

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now