you are my home3

5.3K 918 406
                                    

.
.
.
تهیونگ نگاه شیفته‌اش رو به جونگکوکی که پشت بهش درحال پوشیدن باکسر بود داد.
پوست سفید و خیسش می‌درخشید و باسن خوش فرمش نورون‌های شهوتش رو فعال می‌کرد.
شلوارش رو پوشید و محکم پسر خوش عطرش رو از پشت بغل کرد.

- این همه خوشگل بودن طبیعیه؟

سرش رو داخل گردنش فرو برد و بعد از نفس کشیدن از تنش محکم پوست حساس و خیسش رو بوسید.
جونگکوک کمی وول خورد.

- نکن ته باید بریم بیرون.

- به هرحال تا حالا فهمیدن چی شده.

مومشکی با حرص تنش رو عقب هل داد و سمتش چرخید.

- چیشده؟

قطعا تهیونگ نمی‌خواست بگه که تو در هات ترین شکل ممکن برام زانو زدی چون از جونش سیر نشده بود:

- با هم دوش گرفتیم.

جونگکوک چشم غره‌ای بهش رفت و حوله‌ی روی تخت رو چنگ زد تا نم موهاش رو بگیره.
تهیونگ هم سمت کمد برگشت تا تیشرت سفید رنگ مورد علاقه‌اش رو برداره.
نگاه جونگکوک به تتوی روی کتفش افتاد.
مار دو سر و سیاه رنگی که دور یک خنجر پیچیده بود.
مثل تتوی روی سینه‌اش، پر از جزئیات بود و همین ترسناکش می‌کرد.

- تهیونگ این...

مو قهوه‌ای سمتش چرخید و با دیدن نزدیک شدن پسر متوجه شد جونگکوک بالاخره اون تتو رو دیده.

- طلسمم رو دوست داری؟

دست مومشکی نوازش وار بالا اومد و روی پوستش نشست.
به اندازه‌ی یک نقاشی سیاه قلم زیبا بود.

- خیلی قشنگه.

لبخند تلخ تهیونگ از نگاهش دور نموند.
اون لبخند و نگاه خیلی خوب بهش می‌فهموند که تمام افکارش درسته.
که تهیونگ حالش خوب نیست...
که دوست پسرش همون کسی که رفته نیست...

- خوبی؟

مو قهوه‌ای چرخید.
دست‌هاش رو دو طرف صورت پسر رو به روش گذاشت و نرم پیشونیش رو بوسید.

- با وجود تو؟ آره.

می‌دونست دروغه.
می‌دونست تظاهره اما چیزی نگفت.
چیزی نپرسید چون باید منتظر میموند.
چون جمله‌ی تهیونگ قلبش رو نوازش کرده بود.

لبخند شیرینی زد و خمار اون بوسه، سرش رو چرخوند و نرم کف دست دوست پسرش رو بوسید.
تهیونگ با شیطنت خندید:

- جونگکوک شی می‌شه بهم بگی پسر من چرا اینقدر نرم و سوییت شده؟ اخرین بار یه پسر تخس و شیطون بهت سپردم.

- شاید چون دلش برات تنگ شده.

همین جمله تمام معادلات رو بهم ریخت.
تپش منظم قلب رو...
نگاه پر از شیطنت رو...

- آره؟
با یک حرکت سریع دست‌هاش رو زیر ران‌های درشت و سفید پسر نیمه لخت برد و با قدرت بلندش کرد.
جونگکوک با وحشت پاهاش رو دور کمر لختش گره کرد و نالید:

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Où les histoires vivent. Découvrez maintenant