من شعور خوانندهام برام مهمه.
وقتی حالم بده تاثیر مستقیم داره روی نوشتنم.
این پارت تقریبا نصف شده چون ذهن بهم ریختهی من تاثیر گذاشته روی تورنس...
این یک پارت کامل نیست اما اپ کردم چون قول دادم.
تصمیم خودتونه که ازش حمایت کنید... ووت بزنید یا کامنت بذارید!
منم انتظاری ندارم...
فقط...
همهی آدما توی یک شرایطی نمیتونن مثل همیشه باشن.
مرسی که درک میکنید🤍.
.
.شنیدن صدای سرود دسته جمعی پرندههای جنگلی نوایی بود که باعث لرزیدن پلکهاش و باز شدنشون شد.
اولین تصویری هم که توی چشمهاش نقش بست صورت پسری بود که خواب عمیقش چیزی از زیباییهاش کم نکرده بود.
موهای مشکی رنگ و حالت داری که حالا به خاطر بلندی روی بالش پخش شده بودن...
چشمهای بسته و مژههای یک دستی که روی گونهاش سایه انداخته بودن.
لبهای زیباش...
تهیونگ داشت شیفتگی رو یاد میگرفت.
دستش رو جلو برد و روی گونهاش رو نوازش کرد.
گرم بود.
توی دلش خدا رو شکر کرد که سرما پوست سفید پسر رو ازار نداده.
هرچند جونگکوک کاملا بین لحاف غرق شده بود.
پسر با لمس ناتمومانگشتهای تهیونگ روی پوستش کمی غر زد اما دوباره با خواب رفت.
حتی دستش رو بیرون نیاورد تا اون موجود مزاحم رو پس بزنه.
موقهوه فهمیده بود که احتمالا فقط خودشه که این همه صحنهی بانمک از کینگ ضبط میکنه.
نگاهی به ساعت مچیش انداخت.
نزدیک هشت بود.
با یاداوری قرارش با یونگی آهی از حسرت کشید.
میخواست بیشتر با جونگگوک بمونه.
بیشتر باهاش وقت بگذرونه اما نمیتونست.
روی تخت نیم خیز شد.
کمی لحاف رو کنار زد و اروم روی پلک چپ پسر غرق در خواب رو بوسید.- جونگگوک؟
وقتی هیچ عکسالعملی ندید نرم روی گونهها و بعد لبش بوسه زد.
- بیبی؟
پسر با کلافگی تکون خورد و چند بار دستش رو روی صورتش کشید تا اون قلقلکی که روی پوستش حس میکرد رو از بین ببره.
تهیونگ اروم دستش رو گرفت.- بلند شو وقت رفتنه.
مومشکی بدون اینکه لای پلکهاشرو باز کنه با گیجی پرسید:
-کجا؟
- خونه.
اخم کرد.
خودش رو جلو کشید و با حس منبع گرمی که نزدیکش بود بیخبر کمر تهیونگ رو بغل کرد و سرش رو به سینهاش تکیه زد:- نه بذار یکم دیگه بخوابم.
تهیونگ هیجان زده از کاری که دوست پسرش کرده بود لبخند زد.
اروم روی موهاش رو نوازش کرد تا اجازه نده پسر دوباره به خواب بره.
اما حرکت اشتباهی بود چون جونگکوک با نوازش موهاش دوباره به خواب رفت.- پاشو عزیزم، من باید برگردم تولیدو... جونگگوک؟
وقتی دید هیچ کدوم از ملایمتهاش فایده نداره با حرص گونهاش رو بین دندونهاش گرفت و فشرد.
جونگکوک با شوک از جا پرید.
YOU ARE READING
ᴛᴏʀʀᴇɴᴄᴇ ᴋɪɴɢᴅᴏᴍ👑
Fanfictionکیم تهیونگ، پسر کوچکتر کیم تائه سو رهبر مافیای black Snake بعد از خراب کاری که توی مدرسه سابقش به بار آورد و خط قرمزی که روی پروندهاش کشیده شد با نفوذ پدرش به دبیرستان تورنس منتقل میشه. اون میخواد دوباره قدرتش رو از نو بسازه اما تورنس، پادشاهی پ...