secret clube

6K 983 120
                                    

آفتابِ گرم مستقیم وسطِ زمین بازی می‌تابید.
جونگ‌کوک به شدت تشنه بود و خیسی عرقش، باعث شده بود تیشرت مشکی رنگ تیم به بدنش بچسبه.
زمین چمن کوچک، شاهد مسابقه‌ی تدارکاتی بین دو تیم بود.

با استوک‌های قرمز رنگ به سرعت سمت لیام دوید اما قبل از اینکه پاسش رو دریافت کنه بازیکن حریف توپ رو از زیر پاش در آورد‌.

با عصبانیت به لیام چشم غره رفت.
درست دقیقه‌ی نود و یک توپی که می‌تونست بفرسته توی گل رو لو داده بود و این برای آدمی مثل جونگ‌کوک، کاپیتانِ تیم فوتبالِ دبیرستان تورنس که تشنه‌ی برد بود، خوش آیند نبود.

قبل از اینکه بازیکنی که صاحب توپ بود از نیمه‌ی زمین رد بشه خودش رو بهش رسوند و با لایی حرفه‌ای که زد، صاحب توپ شد.
نیشخندِ پیروز مندانه‌ای گوشه‌ی لبش نقش بست و با دریدن چمن‌های کوتاهِ زمین، سمت دروازه‌ی حریف دوید.

با دفع کردن خط دفاع درست زمانی‌ که با دروازه بان تک به تک شد، توپ رو با پای چپ به ضلع چپ دروازه شوت کرد.
دروازه بان که نتونسته بود جهت توپ رو تشخیص بده با شدت زمین خورد و تور، توپِ فوتبال رو در آغوش گرفت.

صدای شادی اعضای تیمش بلند شد.
لیام ذوق زده خودش رو روی کولش پرت کرد.

- دمت گرم جی.

چشمک جذابی به نگاهِ گیج دروازه بانِ جوان زد و با دیدن خشمش به خنده افتاد‌.

اون جی‌کی بود!
کینگ تورنس!
پسر شر و تخسی که تمام دردسرها زیر سرش بود.
کاپیتانِ تیم فوتبال که از باخت نفرت داشت.
صدای سوتِ پایان به گوش رسید.
نفس عمیقی کشید و با چنگ زدن بطری آب گلوی خشکش رو تر کرد.
مربی با لبخند دستی روی شونه‌اش کشید:

- خسته نباشی جئون.

- ممنون.

مرد به شدت کاپیتانش رو قبول داشت و حالا با برد تیم، به خودش می‌بالید.
جونگ‌کوک باقی آبِ داخل بطری رو روی سرش خالی کرد تا از گرمای تنش کم کنه.
در جوابِ بازیکن‌های تیم که خسته نباشید می‌گفتن سری تکون داد و انگشت‌های کشیده‌اش رو داخل موهای خیسش فرو برد تا به سمت بالا حالتشون بده.
آنالیزور تیم که مردی جوان و بور بود، حوله‌ی سفید رنگی روی شونه‌اش انداخت و با حرص گفت:

- جی موبایلت ده دفعه زنگ خورده.

عرق روی گردنش رو با حوله خشک کرد و پرسید:

- کیه؟

مرد سرش رو روی صفحه‌ی گوشی خم کرد:

- سکسی وی؟

با چشم‌های گرد شده موبایل رو از بین دست‌های آنالیزور چنگ زد و نالید:

- شت.

ذاتا اصلا متوجه نشده بود که ویکتور خودش رو با این اسم سیو کرده‌ و حالا یک سوتی بزرگ جلوی یکی از اعضای تیم داده بود.
با حرص تماس رو وصل کرد:

ᴛ‌ᴏ‌ʀ‌ʀ‌ᴇ‌ɴ‌ᴄ‌ᴇ‌ ‌ᴋ‌ɪ‌ɴ‌ɢ‌ᴅ‌ᴏ‌ᴍ‌👑Where stories live. Discover now