پارت سی و دوم

103 15 5
                                    

_ببینم تو فازت چیه؟ +من فقط سوال پرسیدم_میخوام نپرسی+تهیونگتهیونگ با حرص دارو رو ازش گرفت و گفت: میخوای بدونی اینو از کجا آوردم جونگکوک؟ جونگکوک با چشمهای پر از اشک نگاهش کرد و تهیونگ گفت: روز اول رو یادته با هم رفتیم بهداری؟ اونجا به همین قرصا زل...

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


_ببینم تو فازت چیه؟
+من فقط سوال پرسیدم
_میخوام نپرسی
+تهیونگ
تهیونگ با حرص دارو رو ازش گرفت و گفت: میخوای بدونی اینو از کجا آوردم جونگکوک؟
جونگکوک با چشمهای پر از اشک نگاهش کرد و تهیونگ گفت: روز اول رو یادته با هم رفتیم بهداری؟ اونجا به همین قرصا زل زدی فکر کردم همین قرصا رو میخوای، آوردم دادم بهت همین...
بعد با حرص دست جونگکوک رو گرفت و دارو رو وسط کف دستش گذاشت و گفت: واقعا باور نمیشه واسه خوب کردن یه بیمار بخوام محاکمه بشم....
بعد با حرص کیف کمریش رو برداشت و به سمت در رفت، جونگکوک که پشیمون بود و به شدت گریه میکرد دنبالش رفت و گفت: تهیونگ وایستا خواهش میکنم
اما انگار بی فایده بود، تهیونگ خارج شد و در رو پشت سرش بست....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

_هی شما دوتا کجا؟ مگه نگفتیم کسی بیرون نیاد؟
+دوستم حالش خوب نیست
_اسمتون چیه؟
+من کیم نامجون این جانگ هوسوک
_برید باهاتون میام
نامجون آروم: لعنتی!!! جیمین میشنوی؟
جیمین: دارمتون الان یه کاری میکنم
نامجون: چی؟
_تو چی میگی؟
نامجون با لبخند هیستیریکی گفت: هیچی دارم دوستمو آروم میکنم
بعد به جیمین: ما داریم میرسیم
جیمین: اوکی
بعد به جین گفت: هی جین پلن آتیش سوزی
جین: هستم

_هی شما دوتا کجا؟ مگه نگفتیم کسی بیرون نیاد؟ +دوستم حالش خوب نیست _اسمتون چیه؟ +من کیم نامجون این جانگ هوسوک_برید باهاتون میامنامجون آروم: لعنتی!!! جیمین میشنوی؟ جیمین: دارمتون الان یه کاری میکنمنامجون: چی؟ _تو چی میگی؟ نامجون با لبخند هیستیریکی گ...

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

جیمین بلند شد و به سمت آشپزخونه عمومی رفت، هنوز دوربین ها کار نمیکرد بنابراین جین هم همراهش شد، وارد شدند و به اطراف خوب نگاه کردند...
نامجون: زود باشین
جین: اوکی
جیمین: اون پارچه که رو گازه رو بده من
جین: بیا
جیمین: اونی که کنار گازه چیه؟
جین خم شد و در بطری زرد رنگی رو باز کرد و کمی بو کرد و بعد گفت: نفت
جیمین: خوبه بده
جین: چی؟ دیوونه شدی
جیمین: چاره ای نداریم
جین: ببین یه دارو چه بلایی سرمون آوردا
جیمین: بگیر بطری رو کم غر بزن
جین بطری رو سر جاش گذاشت و جیمین به پارچه کبریت زد، بعد پارچه رو جلوی سوراخ کوچیک دیوار آشپزخونه پهن کرد و گفت: حله بزن بریم...
جین: اوکی
بعد خبر داد: هی نامجون حل شد
کمی بعد دود زیاد شد و  صدای آژیر خطر دراومد، جیمین فورا گفت: زودباش باید بریم
جین: اوکی
بعد انگار که چیزی یادش اومده باشه فورا گفت: وای نه
جیمین: چیشد؟
جین: بدون دستکشم دست زدم به بطری
جیمین: لعنتی
یونگی: بچها بیایید بالا

فیک: جونگکوکOnde histórias criam vida. Descubra agora