با دهان باز جیمین نگاه به عاشق وحشی ای میکرد که تا اون روز حتی نگاههای عصبیش رو هم به روش ممنوع اعلام کرده بود، با کمی مکث مخاطب یونگی گفت: با منی؟!
یونگی: کور دیگه ای این اطراف نمیبینم
_مودب باش
یونگی به سمتش هجوم برد و گفت: مودب نباشم چه غلطی میکنی؟!
_ دست از سرم بردار!یونگی به سمت جیمین برگشت و گفت: خوبی؟!
صدا اما اکو میشد و رنگ بیشتری به خودش میگرفت: خوبی؟!
یکم که به خودش اومد صدای جونگکوک رو واضح تر شنید،نگاهش کرد و با چشمهایی که پر شده بود به جونگکوک و بعد به یونگی که نیشخند به روش میزد نگاه کرد، چی شده بود؟! تصور کرده بود؟! باز هم حسودی کرده بود؟! یونگی بلند صدا زد: تهیونگ بیا اینجا
تهیونگ به جونگکوک نگاهی کرد و گفت: بریم؟!
جونگکوک اما با نگاه کردن عصبی طورش به دختر قد بلندی که غذای جیمین رو ریخته بود جواب تهیونگ رو داد: بریم...ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
KAMU SEDANG MEMBACA
فیک: جونگکوک
Fiksi Penggemarاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...