نگاهی به سوپ گاو داخل کاسه کرد و دارو رو از جیبش خارج کرد،دستاش میلرزید و میدونست که چیزی که تو سرش هست کاملا غلطه،پشیمون شد،خواست برگرده اما باز با یادآوری جیهوپ که از اتاق یونگی خارج شد، تمام خشم چند ثانیه قبلش برگشت انگار تصمیمش رو گرفته بود دوباره دارو رو محکم دستش گرفت اما قبل از اقدامش، زنی که چندلحظه پیش با غر زدن به سرآشپز آشپزخانه رو سامان داده بود اینبار با دیدن جیمین گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین هول شد و دارو رو سفت توی دستش گرفت و گفت: ممم من من...
زن: تو؟
جیمین برای بهونه آوردن خودش رو بیچاره دید، خواست توضیح بده که پسری نسبتا درشت اندام از انبار کاسه ها بیرون اومد و گفت: ع ببینم تو دوست همون پسره ای؟
جیمین: کدوم؟
زن: ووشیک راجع به چی صحبت میکنی؟
ووشیک: همون پسره که چند دقیقه پیش اومد سفارش سوپ دادجیمین کمی نفس گرفت و فهمید از مهلکه خارج شده بعد با لبخند گفت: بله یونگی
ووشیک: اهان همون
زن: خب که چی؟
ووشیک: دونگی اون سوپ رو بده ببرتش اتاق دوستشون مواخذش کردی الکی
دونگی: الکی؟!! دانشجوها حق ندارن بیان آشپزخونه
ووشیک: ولی به من گفته بود میاد میبره
دونگی: خودش که نیومده
ووشیک: خب اینم دوستشه
دونگی با حرص: هوووف
بعد به جیمین نگاه کرد و گفت: اوکی بردار ببر
جیمین: چشم
جیمین کاسه سوپ رو برداشت و به سمت اتاقها رفت، بین راه کنار زیر پله توقف کرد و با دقت اطرافش رو نگاه کرد تا کسی نبینتش و بعد مصمم نصف شیشه دارو رو توی سوپ خالی کرد، بعد کاسه رو تو دستش گرفت و راهی اتاق جیهوپ شد....
أنت تقرأ
فیک: جونگکوک
أدب الهواةاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...