پارت هشتاد هفتم

22 7 4
                                    

_چش شده؟! +نمیدونم_جین حرف بزن عزیزمجین با گریه شدیدی گفت: از دهنم در رفت نامی به خدا نمیخواستم بهش بگم نامجون: برو یونگی رو صدا کن جین: نه من نمیرمنامجون: جین!! جین در حالی که پنیک اتک داشت گفت: من نمیتونم من نمیرم نامجون با نگرانی شونه ش رو گرفت...

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

_چش شده؟!
+نمیدونم
_جین حرف بزن عزیزم
جین با گریه شدیدی گفت: از دهنم در رفت نامی به خدا نمیخواستم بهش بگم
نامجون: برو یونگی رو صدا کن
جین: نه من نمیرم
نامجون: جین!!
جین در حالی که پنیک اتک داشت گفت: من نمیتونم من نمیرم
نامجون با نگرانی شونه ش رو گرفت و گفت: جین!
جین: من نه من نمیرم
نامجون: یه لحظه صبر کن دارم میام
بعد سمت اتاق یونگی رفت و در زد، یونگی از حالت در زدن نامجون گفت: چته؟!
نامجون: بدو بیا جیهوپ حالش بد شده
یونگی: چی؟!
بعد هر دو به سمت اتاق جیهوپ رفتند، یونگی گفت: چش شده؟!
نامجون کنار جین رفت و به یونگی گفت: بیدارش کن
یونگی با نوازش پیشانی و مچ دست جیهوپ سعی کرد بیدارش کنه، جیهوپ کمی تکون خورد و بعد چشماشو باز کرد، یونگی نگاهش کرد و گفت: حالت خوبه؟!
جیهوپ کمی بی حال گفت: من چمه؟!
جین جلوی دهنش رو گرفت و با گریه به یونگی نگاه کرد، جیهوپ دوباره پرسید: من چمه؟!
یونگی با نگاهی که بین جین و نامجون جا به جا میکرد پرسید: ینی چی چته؟! فشارت افتاده مثل همیشه گفته بودم که....
وسط حرفش جیهوپ گفت: دروغ نگو، یونگی حرف بزن
یونگی بلندش کرد و جیهوپ گفت: بگو مریضیم چیه؟!
یونگی: مریضیه چی؟!
جیهوپ: انکار فایده نداره جین گفت
یونگی با حرص به جین نگاه کرد و نامجون توی بغلش صورت جین رو پنهان کرد، یونگی به جیهوپ گفت: چیز خاصی نیست خب، ببین واقعا چیز خاصی نیست
جیهوپ با داد: بگو چمه یونگی!!!

 وسط حرفش جیهوپ گفت: دروغ نگو، یونگی حرف بزنیونگی بلندش کرد و جیهوپ گفت: بگو مریضیم چیه؟! یونگی: مریضیه چی؟! جیهوپ: انکار فایده نداره جین گفتیونگی با حرص به جین نگاه کرد و نامجون توی بغلش صورت جین رو پنهان کرد، یونگی به جیهوپ گفت: چیز خاصی نیست خب...

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.
فیک: جونگکوکحيث تعيش القصص. اكتشف الآن