با صدای خشن استادی که هیچیش به موسیقی نمیخورد، تهیونگ و جونگکوک خودشون جمع و جور کردند، استاد ادامه داد: اونجا چه خبره؟!
تهیونگ با کمی مکث جواب داد: عع هیچی استاد چیزی نیست
اما مادونگ با کمی سماجت رو به جونگکوک کرد و گفت: پاشو بشین کنار اون
جونگکوک با حرصی که میخورد به سمت میز یونگی رفت و کنارش نشست، یونگی آروم و با حرص بهش گفت: ببین این گروه و به فنا میدی یانه؟!
جونگکوک با لبخند حق به جانبی گفت: من تو نیستم
یونگی عصبی بهش نگاه کرد و استاد درس رو ادامه داد....ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تمام دغدغه های این دانشگاه انگار با کلاس آخر کمی رنگ آرامش گرفت، سکوتی که بین بچها حاکم بود خبر از خستگی میداد، کم و بیش رنگ خوشحالی به خاطر عید یک روزه بودا، توی چهره خیلی ها دیده میشد، مثل هر تعطیلی ای مراقب ها اسم کسانی که قرار بود از دانشگاه خارج بشن رو یاد داشت میکردند، برخلاف تعطیلیه قبل هیچکدوم از اعضا به جز تهیونگ و جونگکوک اسمشون و به مراقب برای خروج از دانشگاه ندادند، تهیونگ خوشحال وسایلش رو جمع کرد و داروی مخصوص جونگکوک رو هم برداشت تا اگر بسته جدیدش تمام شده باشه بهش بده...
YOU ARE READING
فیک: جونگکوک
Fanfictionاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...