پارت چهل و چهارم

87 12 4
                                    

جواب با شک و تردید دوستش اعصابش و بهم ریخته بود و از طرفی باور نداشت پسری که امروز صبح با کاسه سوپ اشک میریخت بتونه قصد جون کسی رو بکنه برای همین گفت: واقعا مرده مطمئنی؟! _میگم که اینطور میگن نم آننم آن با حرص: ینی چی اینطور میگن پس مطمئن نیستی آی...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

جواب با شک و تردید دوستش اعصابش و بهم ریخته بود و از طرفی باور نداشت پسری که امروز صبح با کاسه سوپ اشک میریخت بتونه قصد جون کسی رو بکنه برای همین گفت: واقعا مرده مطمئنی؟!
_میگم که اینطور میگن نم آن
نم آن با حرص: ینی چی اینطور میگن پس مطمئن نیستی آیو!!
آیو: ببین چندتا دختر که تو اکیپشون هست لیومی رو میشناسی دوست دختر یواین...
نم آن: آره
آیو: اون گفت گریه میکرد میگفت کف و خون بالا آورده البته من که ندیدم ولی اون گفت رفتم بالا سرش دکتر هم اومده دیدتش گفته علایم حیاتی نداره
نم آن با شنیدن این حرفها با حس بد و تلخ و شوکه ای که داشت روی تخت نشست، آیو گفت: ساکتو حاضر کردی؟
نم آن منگ گفت: چی؟ ساک؟
آیو: آره دیگه همه طبقه پایینن
نم آن: آهان تو برو من میام
آیو: باشه بیایی حتما
نم آن: باشه
آیو رفت و نم آن رو با فکر و خیالاتش تنها گذاشت.....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

_تیرمون به سنگ خورد +چرا؟ _میگه یه خونه مونده که ۶ تا اتاق داره *ای بابا خب میگفتی ما هفت نفریم _خب گفتم دیگه جیهوپ منتها گفت خونه ای که هفتا اتاق داره پس فردا خالی میشه +دقیقا وقتی که برمیگردیم _خب حالا چیکار کنم بگیرم؟ +نگیری که پر میشه، بگیرجیه...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

_تیرمون به سنگ خورد
+چرا؟
_میگه یه خونه مونده که ۶ تا اتاق داره
*ای بابا خب میگفتی ما هفت نفریم
_خب گفتم دیگه جیهوپ منتها گفت خونه ای که هفتا اتاق داره پس فردا خالی میشه
+دقیقا وقتی که برمیگردیم
_خب حالا چیکار کنم بگیرم؟
+نگیری که پر میشه، بگیر
جیهوپ: بابا ما ۷ نفریم یونگی تو خودت قبول میکنی رو کاناپه بخوابی؟ هی میگی بگیر
یونگی: خب چیکار کنیم اینطوری میمونیم بیرون هوا هم که داره سرد میشه کم کم ممکنه شبا سرد باشه!!!!
_بگیر
همه به سمت صدایی که از پشت سرشون میومد برگشتن و یونگی گفت: چی؟
_گفتم بگیر
نامجون: چون تهیونگ میگه نمیگیرم بی خود سفر استخرمونم کنسل کرد
تهیونگ: ای بابا
جیهوپ: باشه میگیریم ولی تو روی کاناپه میخوابی یا تو یا یونگی که گفتین بگیره
تهیونگ: کسی رو کاناپه نمیخوابه یونگی و جیمین که باهم میخوابن
با این حرف جیمین و یونگی بهم نگاه کردند، تهیونگ ادامه داد: جین و نامجونم باهم میخوابن میمونه یدونه
جیهوپ با شیطنت: ع فقط یدونه من؟!
تهیونگ با لبخندی که به زور محوش میکرد گفت: آ آ،،، آره
جین خندید و یونگی گفت: اونطور که معلومه دو تا اتاق اضافه داریم
تهیونگ با خجالت دستش رو جلو صورتش گرفت و خندید، جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد و آروم آروم بهش نزدیک شد، بعد ضربه آرومی به باسنش زد و خندید،نامجون گفت:ای بابا وسایلا رو بچینید
جونگکوک با لبخند گفت:ولی دوتا اتاق نمیمونه ها میشه یدونه
جین:نه دیگه تو و تهیونگم باهم میخوابید

فیک: جونگکوکDonde viven las historias. Descúbrelo ahora