پارت هشتاد و پنجم

22 8 2
                                    

_ازش بعید بود+از کی؟! _از اون پسره که یه روز کراشم بود+یونگی رو میگی؟! _اهمم+چی ازش بعید بود_اه نم آن توهم با این سوالاتت دفاع کردن از جیمین رو میگم دیگهنم آن (با کمی تعجب): آیو خب سر بسته حرف میزنی بعدشم اونا دوست همن آیو شونه بالا انداخت و نم آن...

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


_ازش بعید بود
+از کی؟!
_از اون پسره که یه روز کراشم بود
+یونگی رو میگی؟!
_اهمم
+چی ازش بعید بود
_اه نم آن توهم با این سوالاتت دفاع کردن از جیمین رو میگم دیگه
نم آن (با کمی تعجب): آیو خب سر بسته حرف میزنی بعدشم اونا دوست همن
آیو شونه بالا انداخت و نم آن متفکرانه گفت: میگم برات عجیب نبود که مراقبا هیچکدوم نبودن؟!
آیو: شایدم چون عید بوده نبودن
نم آن: نه عیدای دیگه هم تو این خوابگاه بودیم تو اونیکی عیدا بودن
آیو: اونو دیگه نمیدونم ولی میدونم این سنتیه خیلیا میرن پیش خانوادشون
نم آن: خیلیا هم نمیرن
آیو: درست مثل من و تو
نم آن خندید و گفت: من و تو که هیچ عیدی رو نمیریم
آیو لبخندی زد و کمی صداش رو بلند کرد و با آواز گفت: دو نفر از سفر فرارین دو نفر از سفر فرارین یوهوووو
نم آن همچنان که میخندید به سمتش رفت و در حالی که سعی میکرد جلوی دهنش رو بگیره گفت: ساکت باش الان یکی میاد
آیو ادامه داد: دو نفر از سفر فرارین...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

_وای خیلی خوب بود
+تو همش تیشرت منو گرفته بودی اصلا نمیتونستم تمرکز کنم
_خوبه حالا کوکی انگار موتورسواری حرفه ای بود
جونگکوک خندید و گفت: دیوونه نزدیک بود بیفتیم
_حالا ولش کن بیا بریم خونه خیلی عرق کردم
جونگکوک: وایسا ندو ته ته
تهیونگ دویید و جونگکوک گفت: وایستا خسته شدم
تهیونگ میخندید و به سمت هتل میدویید پس از چند لحظه با فاصله ای کم از هم به هتل رسیدند و مستقیم به سمت اتاقشون رفتند، تهیونگ تا در اتاق رو باز کرد گفت: من میرم حموم حوله رو واسم بیار
جونگکوک: من سفارش میدم یه میان وعده بخوریم
تهیونگ از توی حموم گفت: واسه من رامیون بگیر
جونگکوک: اوکی
بعد تماس گرفت و گفت: الو درخواست غذا داشتم برای اتاق 201

_وای خیلی خوب بود+تو همش تیشرت منو گرفته بودی اصلا نمیتونستم تمرکز کنم_خوبه حالا کوکی انگار موتورسواری حرفه ای بودجونگکوک خندید و گفت: دیوونه نزدیک بود بیفتیم _حالا ولش کن بیا بریم خونه خیلی عرق کردمجونگکوک: وایسا ندو ته تهتهیونگ دویید و جونگکوک گ...

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
فیک: جونگکوکOnde histórias criam vida. Descubra agora