تمامی کلاس ها طبق برنامه برگزار میشدند و برخی کلاس ها زودتر از سایر کلاسها تعطیل میشدند بنابراین آیو زودتر از نم آن از کلاس بیرون اومد و به سمت آشپزخونه رفت تا برای خودش و نم آن غذای دلخواهش که ترکیبی از مرغ پرتقالی و رامن تند بود سفارش بده، کمی بعد بادیدن نم آن دست تکون داد و نم ان به سمتش رفت و گفت: چرا نشستی؟! فاکتور غذا نمیگیری؟!
آیو: نه سفارش دادم فردا عید بوداست سفارشا قبول میشه
نم ان: یادم رفته بود
آیو با دیدن جیهوپ گفت: اه همون پسره
نم آن: آیو بیخیال ما قبلا صحبت کردیم
آیو: تو صحبت کردی نه من
نم آن: ای بابا تو به اون چیکار داری؟!
آیو با حرص گفت: به خدا بفهمم باهاش رل زدی دیگه باهات حرف نمیزنم
نم آن: ینی چی؟!
آیو: ینی چی نداره مگه ندیدی با دوستش چیکار کرد!
نم آن: آیوجان اول دوستش مقصره
آیو: حالا هرچی
وسط حرف هاشون غذاها سر رسید و نم آن با دیدن مرغ پرتقالی با هیجان گفت: وای خدایا مرغ پرتقالی!
آیو: میدونستم دوسش داری
نم آن: کیه که دوس نداشته باشهبا غذا خوردنهای هیجان انگیز نم ان، توجه جین بهش جلب شد و گفت: اون داره چی میخوره؟!
نامجون نگاهی به نم آن انداخت و گفت: مرغ پرتقالی
جین: مگه میدن؟!
یونگی که نگاهش بین جیمین و جین جا به جا میشه بی حوصله گفت: آره فردا عید بوداست سفارش قبول میکنن
جیهوپ با کمی هیجان گفت: من میرم سفارش بدم
اما به جای رفتن به آشپزخانه به سمت میز آیو و نم آن رفت، جین گفت: وا چرا رفت سمت میز اونا، اونا مگه آشپزن؟!
نامجون با لبخند: باب آشنایی و این حرفا
جین: اوه
YOU ARE READING
فیک: جونگکوک
Fanfictionاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...