با دیدن چهره بی تردید یواین بهش نزدیک شد و گفت: وای به حالت مسئله یه چیز مسخره باشه
یواین: گوش کنی خوشت میاد
یونجون: خب؟!
با به جریان افتادن دوباره حرفها یونجون کمی به فکر فرو رفت و در حالی که به درخواستهای یواین گوش میداد، تمام جوانب رو هم در نظر میگرفت، جمع چهار نفری به ظاهرتنها در گوشه حیاط خلوت تازه از بحثها و حرفها داغ شده بود و انگار میز گرد اضطراری در حال جریان بود اما بستره این میز گرد با فال گوش ایستادن دانگ ابعاد دیگه ای به خودش گرفت، بعد از اتمام صحبت همگی در حال خروج از حیاط خلوت بودند و دانگ فورا از حیاط فاصله گرفت، بعد از اینکه به اندازه کافی دور شد گوشی موبایلش رو درآورد....ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_امروز چیکاره ای؟!
+امروز هیچی حتی بعد کلاس ولی فردا کاشکی بریم بیرون
_راستی تهیونگ اون کتابه چی بود استاد به همه میداد
تهیونگ: کتاب نگارش موسیقی من نگرفتم به نظرم به درد نمیخوره
_باشه من برم
تهیونگ: اوکی
ولی فورا صدا زد: جین!
جین: بله؟!
تهیونگ: فردا میریم بیرون؟!
جین:شاید، ولی من حوصله ندارم
تهیونگ: ع تلخ نشو
جین: کی این روزا تلخ نیست؟!
_سلام
جین: سلام کوک بیا تو من دارم میرم
جونگکوک: کجا؟!
جین: اتاقم
در حال خارج شدن گفت: بچها دو ساعت دیگه سالن عملی موسیقی باشین میگن استادش وحشیه
ESTÁS LEYENDO
فیک: جونگکوک
Fanficاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...