_فرمایش؟!
+میشه اسمتو بدونم
_آیو
+خوبه ببین آیو...
وسط حرفش آیو گفت: تو اسمتو نمیگی؟!
+ببخشید اسم من سلوی هستش
آیو: خب چیکارم داری؟!
سلوی: راستش راجع به اون ۷ تا پسره
آیو کلافه نفسی کشید و گفت: قصه این جیمین هم تمومی نداره
_تو سراغ اونا رو چرا میگیری؟!
سلوی: تو اسمت چی بود؟!
_نم آن
سلوی: ببین نم آن واقعا مزاحم نیستم من یکی از دانشجوهای منفی ۷ هستم
آیو و نم آن با تعجب نگاهش کردند و سلوی گفت: آره طبقه ای که جیمین توش هست
نم آن: حالش خوبه؟!
سلوی: فعلا
آیو: ینی چی فعلا؟!
سلوی: ینی اینکه به کمکتون احتیاج دارم تا بتونم از قلدری ها نجاتش بدم
نم آن: چه کمکی؟!
قبل از جواب دادن سلوی آیو گفت: تو چرا میخوای نجاتش بدی فرشته نجاتی؟!
نم آن: ع آیو
آیو: ع نداره قضیه بو داره ینی چی تو طبقه ای که توش قلدرا خدایی میکنن یه نفر شده فرشته نجات؟!
بعد به سلوی نگاه کرد و گفت: و انتظار داره من باور کنم
سلوی: گوش کن اگر نیت بدی داشتم به جای اینکه از تو آمار بخوام از لیومی میخواستم
با این حرف آیو کمی تأمل کرد و بعد گفت: چی میخوای؟!
سلوی: دیروز رو یادته؟!
آیو: دیروز؟!
سلوی: آره سر غذا با یکی از اون ۷ نفر دعوات شد
آیو: آهان با یونگی
سلوی: دقیقا میخوام بدونم کجا میتونم پیداش کنم
آیو: الان به نظر تو اتاقشونن چون هیچکدوم تا الان نیومدن بیرون
سلوی: میتونی آدرس اتاقش و بهم بدی؟!
آیو: آره اتاقش روش شماره زده اتاق سوم از چپ تو بوفه که ما رو دیدی، دقیقا بالاش هفتا اتاق تفکیک شده اونجاست که سومیش مال یونگیه
سلوی در حال دقت به آدرسی بود که ایو بهش میداد که چشمش به لیومی افتاد،
ESTÁS LEYENDO
فیک: جونگکوک
Fanficاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...