پارت هفدهم

131 19 2
                                    

جونگکوک ولی غرق توی افکار خودش بود با حالتی ترسیده و نگران سراسیمه به سمت اتاقش رفت،تهیونگ پشت سرش دویید، اما همینکه جیهوپ میخواست دنبالشون بره جین مانع شد و گفت: ولش کن بزار برن الان برمیگردننامی: ولی آخه چش شد یهویونگی: فکر کنم یهو به یه چیزی فک...

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

جونگکوک ولی غرق توی افکار خودش بود با حالتی ترسیده و نگران سراسیمه به سمت اتاقش رفت،تهیونگ پشت سرش دویید، اما همینکه جیهوپ میخواست دنبالشون بره جین مانع شد و گفت: ولش کن بزار برن الان برمیگردن
نامی: ولی آخه چش شد یهو
یونگی: فکر کنم یهو به یه چیزی فکرش مشغول شد
جیمین: ولی آخه ترسید
جیهوپ: آره منم دیدم ترسید
جین: حالا هر چی بیایید ما انتخاب کنیم رشته مون رو ببینم جیمین تو چی رو میزنی؟
جیمین: دوس دارم گرافیک بزنم ولی از طرفی موسیقی هم خیلی خوبه
نامی: دوتاشم میتونی
جیمین: واقعا؟
نامی: آره ببین اینجا رو.....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نفس های تند توی اتاق جونگکوک یک لحظه متوقف نمیشد، تهیونگ نگران نگاش میکرد ولی سعی کرد حرف نزنه، جونگکوک کماکان بین وسایل هاش میگشت جلوی ساک بزرگ مشکیش نشسته بود و ناامیدانه به گشتن ادامه میداد، انگار دیگه گریه ش گرفته بود تا اینکه تهیونگ رو به روش نشست و در حالی که دستش رو آروم روی دست جونگکوک که از شدت عصبانیت روی ساک میلرزید میگذاشت گفت: میشه آروم باشی؟

جونگکوک با حرص و عصبی دست دیگه ش رو روی صورتش کشید و گفت: آخه چطور فراموشش کردم خدای منتهیونگ دستش رو کمی محکم تر گرفت و گفت: چی رو؟! جونگکوک به زمین خیره شد و گفت: ساز دهنیم یادگار مادربزرگمبا شنیدن این حرف تهیونگ اطراف رو گشت و روی میز تحریر رو ...

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

جونگکوک با حرص و عصبی دست دیگه ش رو روی صورتش کشید و گفت: آخه چطور فراموشش کردم خدای من
تهیونگ دستش رو کمی محکم تر گرفت و گفت: چی رو؟!
جونگکوک به زمین خیره شد و گفت: ساز دهنیم یادگار مادربزرگم
با شنیدن این حرف تهیونگ اطراف رو گشت و روی میز تحریر رو نگاهی انداخت و گفت: اونی که کنار جامدادیته نیست؟
جونگکوک فورا سرش رو بالا آورد و به میز نگاه کرد ناباورانه بلند شد و به سمت میز رفت، ساز دهنیش رو برداشت و گفت: چطور ممکنه؟! من دو بار اینجا رو گشتم
تهیونگ بلند شد و با لبخند در حالی که به سمتش میرفت گفت: وقتی تند تند و بدون فکر دنبال چیزی بگردی نمیتونی حتی ببینیش چه برسه بخوای پیداش کنی
جونگکوک نگاهش کرد و لبخندی زد و گفت: ممنون
تهیونگ: الان آرومی
جونگکوک: آره
تهیونگ: مطمئن؟
جونگکوک با خنده ریز: آره
تهیونگ: پس بیا بریم انتخاب رشته کنیم بعدشم بریم صبحونه
جونگکوک: باشه
ساز دهنی رو با لبخند کمرنگی روی میز گذاشت و آروم گفت: گم نشو
تهیونگ ولی صداش و شنید و لبخند کوتاهی زد، هر دو به سمت پسرها رفتند، جمع گرم پسرا با اینکه مشغول کل کل کردن سر انتخاب رشته بود اما با دیدن تهیونگ و جونگکوک بین بحث سکوت ناگهانی حاکم شد، جین با اشاره به تهیونگ گفت: چی شد؟
تهیونگ با سر اشاره کرد که چیزی نیست، اما نامی پرسید: حالت خوبه؟
جونگکوک با لبخند معذبی گفت: آره ببخشید یهویی رفتم
جیهوپ برای اینکه فضای سنگین دورشون رو یکم سبک کنه گفت: خب حالا بریم انتخاب رشته...

فیک: جونگکوکحيث تعيش القصص. اكتشف الآن