_برای چی بهش چیزی نگفتی یواین اون منو زد وایستادی نگاه کردی؟!
یواین: لیومی لطفا
لیومی ناباورانه گفت: همین؟! لطفا؟!
یواین: تو اگر اجازه بدی به وقتش حال اونم میگیرم
لیومی: هه وقتش،،، لازم نکرده خودم حسابشو میرسم
خواست از در بیرون بره که یواین جلوشو گرفت، لیومی گفت: برو کنار
یواین: کجا؟!
لیومی: اون هرزه باید تاوان پس بده
یواین: کاری نمیکنی
لیومی: تو جلومو میگیری؟!
یواین با دو دستش بازوهای لیومی رو گرفت و عصبی پاسخ داد: من تا اینجا به خاطر هدفم به این و اون باج ندادم که تو یه شبه بزنی خرابش کنی، اگر کاری کنی که ضرر برسونه خودم میکشمت فهمیدی؟!
لیومی با تعجب به یواین نگاه کرد، یواین ولش کرد و گفت: الان میری عین بچه آدم صبحونه تو میخوری غلط اضافه ای هم نمیکنی
لیومی با ترس خارج شد و یواین به خودش توی آیینه خیره موند....ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_عوضی اون چطور جرعت کرده؟!
+یونگی آروم باش
یونگی عصبی گفت: اگر جین هم بود همینو میگفتی نامی؟!
نامجون داد کوتاهی زد و گفت: بله همینو میگفتم
یونگی تعجب کرد و نامجون گفت: تا اینجا خیلی بی فکر عمل کردی پس الان باید فکر شده بری جلو که جیمین آسیب نبینه...
بعد نفس عمیقی کشید گفت: خانوم..... اسمتون چی بود؟!
_سلوی کیم
نامجون: اوکی سلوی جریان چیه؟!
سلوی: شما باید با دوس پسرم صحبت کنید
نامجون: کجاست؟!
سلوی: بهش خبر دادم داره میاد اینجا
یونگی: چرا ما نریم؟!
سلوی: چون یواین رو تو حیاط خلوت دیدم داشتم میومدم اینجا بعید نیست اون بیرون باشه، اون نباید بدونه
نامجون: اوکی، کی میرسه دوس پسرت؟!
سلوی: بهش خبر دادم گفت الان میاد
نامجون دست یونگی رو گرفت و گفت: نگران نباش درست میشه
یونگی با نگرانی سر تایید نشون داد....
VOCÊ ESTÁ LENDO
فیک: جونگکوک
Fanficاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...