_به خاطر توئه
+من؟!
_آره
+دستت درد نکنه
_اگر نیست چرا جیمین با من اینطوری رفتار میکنه؟ ببین یونگی من نمیخوام ماجرای دعوام با جین تکرار بشه
یونگی کلافه گفت: تکرار نمیشه قول میدم
_آره تو قول میدی قضیه رو جدی بگیر یکم
یونگی: جدی نیست جیهوپ چی رو جدی بگیرم، جیمین حسودیش شده همین
جیهوپ: همین
یونگی: آره
جیهوپ: خب این بده رابطتتون از هم میپاچه
یونگی: یه طرف این رابطه منم خودمم بلدم چیکار کنم نپاچه
جیهوپ: اما اخه
یونگی: بسه خوراکی ای که گفتم و نوشتی دیگه حالا برو بزار حاضر بشم ساعت شد ۶
جیهوپ نفس عمیقی کشید و به سمت در برگشت اما همین که خواست از در بیرون بره انگار فضا رو عقب و جلو دید، دستش رو به دیوار گرفت، یونگی که کتش رو میپوشید در حالی که دنبال چیزی میگشت به سمتی که جیهوپ ایستاده بود برگشت و کمی کنجکاو گفت: جیهوپ؟
پاسخی نشنید و کمی جلوتر رفت و با نگرانی گفت: جیهوپ؟!
جیهوپ کمی به عقب خم شد و قبل از افتادن یونگی به سمتش دویید و از پشت گرفتش، بعد با استرسی که داشت گفت: باشه باشه داداش آروم باش باشه نترس الان تموم میشه...
جیهوپ پاسخی نمیداد و کاملا به صورت بیهوش توی بغل یونگی افتاده بود، یونگی شروع کرد پیشونیش رو ماساژ دادن با استرس توی صورتش فوت میکرد و زیر لب انگار به خدا التماس میکرد اتفاق بدی نیفته....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
YOU ARE READING
فیک: جونگکوک
Fanfictionاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...