پارت شصت و هفتم

48 9 1
                                    

_هی اینجایی؟! +بله_خب چی شد؟! +چی چیشد؟! _چرا پرسیدی؟! +چی رو؟! _یونگی بودی دیگهیونگی با حرص گفت: بله آقای لیسونلیسون که از جسارت یونگی خوشش اومده بود گفت: چرا اسم دارو رو پرسیدی؟! یونگی کلافه گفت: هیچیلیسون ادامه نداد و بحث رو به روز حادثه کشوند:...

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


_هی اینجایی؟!
+بله
_خب چی شد؟!
+چی چیشد؟!
_چرا پرسیدی؟!
+چی رو؟!
_یونگی بودی دیگه
یونگی با حرص گفت: بله آقای لیسون
لیسون که از جسارت یونگی خوشش اومده بود گفت: چرا اسم دارو رو پرسیدی؟!
یونگی کلافه گفت: هیچی
لیسون ادامه نداد و بحث رو به روز حادثه کشوند: تو گفتی سوپ سفارش دادی؟!
یونگی انگار که حال جواب دادن نداشته باشه با سر تایید کرد، لیسون ادامه داد: اون سوپ و واسه کی سفارش دادی؟!
یونگی: واسه جیهوپ، ولی...
لیسون: ولی چی؟!
یونگی: ولی من و جیهوپ اون روز رفتیم پایین سوپ خوردیم
لیسون به ووشیک: همون سوپی که سفارش داده بود رو دادی به جیمین؟!
ووشیک: بله
یونگی با عصبانیت به جیمین نگاه کرد همین نگاه رو جیهوپ با غم و تعجب زیاد داشت، لیسون به جیهوپ گفت: تواسمت چی بود؟! آهان جانگ هوسوک
جین: بگید جیهوپ
لیسون: اوکی جیهوپ، ببینم جیهوپ تو با جیمین مشکل داری؟!
جیهوپ در حالی که با چشم های پر شده از اشک به جیمین نگاه میکرد جوابی نداد، تهیونگ بازوشو گرفت و سعی کرد آرومش کنه، لیسون به جیمینی که خیره به زمین بود گفت: تو میخواستی اون سوپ و بدی به جیهوپ؟!
جیمین با این حرف اشک ریخت اما باز هم نگاهش رو از زمین نگرفت و جواب نداد، نامجون گفت: جیمین آدمی نیست که به کسی صدمه بزنه!!!
لیسون: ولی حال رو به مرگ یواین اینو نمیگفت
نامجون: قربان من....

وسط حرفش صدای در بلند شد، لیسون به ووشیک اشاره کرد و ووشیک در رو باز کرد، لیسون با کمی تعجب و اخم گفت: تو؟! یواین بودی درسته؟! یواین با چهره ای گشاده و لبخند گفت: بلهبعدرو به جیمین کرد و گفت: چطوری جیمین؟! پسرها شوکه شدند و لیسون شوکه تر گفت: شماه...

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

وسط حرفش صدای در بلند شد، لیسون به ووشیک اشاره کرد و ووشیک در رو باز کرد، لیسون با کمی تعجب و اخم گفت: تو؟! یواین بودی درسته؟!
یواین با چهره ای گشاده و لبخند گفت: بله
بعدرو به جیمین کرد و گفت: چطوری جیمین؟!
پسرها شوکه شدند و لیسون شوکه تر گفت: شماها با هم دوستین؟!
یواین: بله راستش من اون روز تو شرط بندی باختم مجبور شدم اون سوپ وبخورم
لیسون: چی؟!
همه چیزدر عین ناباوری برای همه ختم به خیر شد، لیسون با اظهاراته یواین قانع شد که این حادثه جنایی نیست، همه از دفتر خارج شدند و به سمت اتاقهاشون رفتند، گره جنایت قتل گرچه از روی سر جیمین برداشته شد اما توی گردابی بدتر از متهم شدنش به قتل افتاده بود...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

_تونستی خبری بگیری نم آننم آن: نفهمیدم چیشد _چی؟! نم آن متفکرانه گفت: ببینم آیو اگر مثلا من مجرم باشم و برگردم به صحنه جرم منو میگیرن درسته؟! آیو: آرهنم آن: خب ولی جیمین و نگرفتنآیو: خل باید خوشحال باشینم آن: مسئله این نیست ببین حتی یواین هم رفت ب...

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


_تونستی خبری بگیری نم آن
نم آن: نفهمیدم چیشد
_چی؟!
نم آن متفکرانه گفت: ببینم آیو اگر مثلا من مجرم باشم و برگردم به صحنه جرم منو میگیرن درسته؟!
آیو: آره
نم آن: خب ولی جیمین و نگرفتن
آیو: خل باید خوشحال باشی
نم آن: مسئله این نیست ببین حتی یواین هم رفت برای اینکه چبدونم شهادت بده که جیمین اینکارو کرده
آیو: خب؟!
نم آن: خب دیگه اصلا اتفاقی نیفتاد همشون اومدن بیرون
آیو: خب شاید ازشون فقط تعهد گرفتن
نم آن: چی میگی آیو اینا که دعوا نکردن جیمین بهش دارو داده یه جورایی انگار میخواسته بکشتش
آیو: عجیبه
نم آن: آره
آیو: بیخیال همه چی الان درست شده دیگه

نه بهم ریخته بود...

فیک: جونگکوکOnde histórias criam vida. Descubra agora