_ببینم صورتتو
+من از این سیلیا زیاد خوردم ته ته
تهیونگ که تا اون لحظه در حال نوازش صورت سیلی خورده معشوق بود دست نگه داشت و گفت: چی گفتی؟!
+ته ته
تهیونگ وسط گریه خندید و گفت: کوکی
جونگکوک هم لبخند زد و گفت: چرا گریه کردی؟!
تهیونگ بغلش کرد و با بغض گفت: یونگی حرفای بدی زد
جونگکوک: حرفای من چی؟!
تهیونگ: راست میگفتی
جونگکوک (با لبخند): خوشحالم اینو میشنوم
تهیونگ کمی ازش فاصله گرفت و گفت: ولی یونگی آدم بدی نیست
جونگکوک (با نفرت): برعکس خیلی سنگدله
تهیونگ: بی خیال اون فقط یکم، یکم
جونگکوک: یکم؟! دیدی نمیتونی کاملش کنی
تهیونگ: قبول دارم یه دنده ست ولی بد نیست
جونگکوک نفس عمیقی کشید و گفت: من که نمیفهممش
تهیونگ دست روی لبهای سرخ جونگکوک کشید و گفت: بیا فهمیدن و بیخیال شو...با این حرکت جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد و کمی جلو رفت،تهیونگ به شلوار جونگکوک نگاهی انداخت و گفت: چقدر دیر بیدار میشه!
جونگکوک با تعجب به شلوارش نگاهی کرد و منظور تهیونگ رو گرفت اما قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه تهیونگ لبش رو بوسید، با بیچارگی تن به بوسیدن تهیونگ داد، بااینکه عطش لبهای طرح قلبش رو بیشتر از پیش داشت اما همچنان برای ادامه این بوسه دلشوره داشت، تهیونگ بالبهاش طرح بوسه رو از لب به گردن انتقال داد و دلشوره های جونگکوک رو بیشتر کرد، دستهایی که به سمت درآوردن لباسش میرفت هر لحظه ممکن بود طالب یک چیز بیشتر باشه، برای همین قبل از شروع ماجرا اقدام به پایانش کرد و دستهای کشیده تهیونگ روی لباسش رو با دستاش گرفت،
VOUS LISEZ
فیک: جونگکوک
Fanfictionاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...