_کجایی؟!
+تو ایستگاه تاکسی
_خوبه دانگ هم داره میاد
+من تنها نیستم با نامجونم
_دانگ یونگی میگه با نامجونه
دانگ: اشکالی نداره فقط عادی باشین بعد که ما اومدیم تعجب کنید
یونگی: اوکی ولی جیمین چطوری میاد
دانگ: یونجون میارتش
یونگی: اوکی
گوشی قطع شد و نامجون گفت: من که حس خوبی ندارم
یونگی: خودمم نمیدونم چی پیش میاد برای اولین بار به یکی که نمیشناسمش همه چیرو سپردم
نامجون: اه اونم تو این شلوغی کی میاد واسه قلدری!!!
کمی گذشت و یونجون به همراه جیمین انگار که دعوا داشته باشند به محل نزدیک شدند، جیمین با تعجب به یونگی و نامجون نگاه کرد و بعد به یونجون گفت: اینجا چه خبره؟!
دانگ به همراه یواین نزدیک شد و گفت: الان میگم
جیمین به یواین نگاه کرد و با حالتی درمانده سرش رو پایین انداخت یواین با نیشخند کریهی گفت: سفر تشریف میبردین؟!
یونگی: اومدی بدونی من کجا میرم
یواین: نه اومدم دخلتو بیارم
یونگی: تو خواب ببینی
یواین: نقشه قتل منو میکشین آره؟!
یونگی پوزخندی زد و گفت: همچین میگه انگار شخص شخیص مملکته
دانگ چشمکی به یونگی زد و باک کمی بعد به جمع اضافه شد و گفت: برای چی اینجا قرار گذاشتید؟!
دانگ (عصبی): به تو ربطی نداره نفله
یواین: باک خفه شو
یونگی: مثل اینکه نوچه هاتم مثل خودت گیجن
یواین: تو اگه بدونی من کیم دیگه اینطوری صحبت نمیکنی!!!
یونگی به تمسخر: خودتون و معرفی کنید جناب
یواین: تو کارایی که من کردم و به خواب ببینی شلوارت و خیس میکنی
یونگی: اوه ینی انقدر خفنی؟!
یواین: خفه
بعد با دستش دانگ رو نشون داد و گفت: نمونه ش این میدونی چه بلایی سرش آوردم؟!
دانگ حرص خورد و یواین غرق در عصبانیت کارهای خلافی که کرده بود رو به زبون آورد، کمی بعد دانگ گفت: پس تا این حد به شرف بودی که پدر و مادرمو به کشتن دادی
یواین:این جنگ من و تو نیست باید این بچه بفهمه با کی طرفه
یونگی کمی بهش نزدیک شد و گفت: من فهمیدم حالا باید تو هم بدونی اطرافت چه خبره
VOCÊ ESTÁ LENDO
فیک: جونگکوک
Fanficاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...