_تو،، تو واقعا یادت نمیاد؟!
+برعکس همه چی یادمه باک
باک: ینی،،، همه چی؟!
+آره باک همه چی قیافه اون شیربرنج و دوست دعوایی مامانیش که فکر کردن خیلی زرنگن
باک: خب چرا بهشون نگفتی یواین؟!
یواین بلند شد و ناباورانه با اخم به باک نگاه کرد و گفت: بگم؟! تو منو نشناختی؟! برم عین این بچه سوسولا که گریه میکنن سر هرچیزی بگم دوتا شیربرنج منو زدن ناکار کردن بیایید بگیریدشون
باک: چی میگی یواین رسما سوءقتل بود
یواین بی حوصله دستش رو روی چشمش گذاشت و گفت: هر چی که بود خودم میدونم باهاشون چیکار کنم
بعد از کمی سکوت گفت: برو خوابگاه به دانگ بگو کارش دارمباک: دیوونه شدی؟! حتما
یواین: باک کاری که گفتم و بکن
باک: دانگ سایه تو رو با تیر میزنه میخوایی برم بهش بگم باهاش کار داری؟! عقلتو از دست دادی؟!
یواین: بگو پول خوبی گیرش میاد دانگ بنده پوله
باک: تو روانی ای
یواین دستش رو از روی چشمش برداشت و نیم خیز شد بعد با کلافگی گفت: یا اینکار و میکنی یا گمشو برو نبینمت آدم انقدر ترسو و بزدل میشه؟!
باک: باشه باو گارد میگیره فقط هرچی شد پای خودت
یواین: اوکیه
هر دو با صدای گریه های تو مخی به سمت در نگاه کردند و باک با نفس عمیقی گفت: خدا تو رو از دست لیومی حفظ کنه من رفتم....
یواین به لیومی که وارد میشد نگاه کرد و ناامیدانه سرشو روی بالشت گذاشت و گفت: وای نه....ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_پاشو بیا سر غذا، دیگه نمیگما
+یونگی اون خودش حالش خوب نیست تو چرا گیر میدی؟!
یونگی بی اعتنا به حرف گفت: با توام جیمین
جیمین از توی اتاق گفت: نمیخورم به کسی مربوط نیست
یونگی بلند شد و به سمت اتاقش رفت....
+یونگی وایستا
*نامجون بشین خودشون حرف میزنن حل میکنن
نامجون: تو چرا اینو میگی جین تو میدونی عصبانی شه چیکار میکنه
جین خواست جواب بده که جونگکوک با تعجب گفت: مگه چیکار میکنه؟!
جین: هیچی
نامجون به جین: هیچی؟!
جین با کلافگی به جونگکوک نگاه کرد و گفت: میکشتش
KAMU SEDANG MEMBACA
فیک: جونگکوک
Fiksi Penggemarاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...