پارت هشتاد و هشتم

21 10 6
                                    

تهیونگ جلوتر رفت و با دیدن پدرش بعد از احترام گذاشتن گفت: بابا این دوستمه جونگکوکجونگکوک از حرف تهیونگ جا خورد و کمی با تعجب نگاهش کرد، تهیونگ با نگاهش یخ کرد و لبخند معذبی به جونگکوک زد، پدرش اما با روی گشاده گفت: سلام خوبی؟! جونگکوک: سلام آقای ک...

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

تهیونگ جلوتر رفت و با دیدن پدرش بعد از احترام گذاشتن گفت: بابا این دوستمه جونگکوک
جونگکوک از حرف تهیونگ جا خورد و کمی با تعجب نگاهش کرد، تهیونگ با نگاهش یخ کرد و لبخند معذبی به جونگکوک زد، پدرش اما با روی گشاده گفت: سلام خوبی؟!
جونگکوک: سلام آقای کیم
_چان کی اومده؟!
چان با لبخند گفت: پسرمونه بورام  تهیونگه با دوستش

بورام با خوشحالی از پله ها پایین اومد و  به حالت دو به سمت تهیونگ رفت، تهیونگ هم به استقبالش رفت و همون بغل کردند بعد پرسید: مامانی کجاست؟! بورام: الان میاد رفته بود یه کم مواد کیمچی بخره بعد نگاهی به جونگکوک کرد و گفت: این کیه؟! تهیونگ: دوستمه بو...

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

بورام با خوشحالی از پله ها پایین اومد و  به حالت دو به سمت تهیونگ رفت، تهیونگ هم به استقبالش رفت و همون بغل کردند بعد پرسید: مامانی کجاست؟!
بورام: الان میاد رفته بود یه کم مواد کیمچی بخره
بعد نگاهی به جونگکوک کرد و گفت: این کیه؟!
تهیونگ: دوستمه
بورام با نگاه زیرکی گفت: دوستت؟!
تهیونگ با خجالت به جونگکوک نگاه کرد و بورام گفت: صد دفعه گفتم عشقتو مخفی نکن
تهیونگ: نمیدونستم چطوری بگم
جونگکوک خجالت کشید و بورام بهش نزدیک شد بعد زیر گوشش گفت: از رفتار پسرم ناراحت نشو اون بعضی وقتا به خاطر پدرش محتاط میشه
جونگکوک (با لبخند): بله عیدتون مبارک
بورام: عید تو هم مبارک بیایید موچی بخوریم
بعد بلند داد زد: اونجین، گیو بیایید برادرتون اومده
اونجین پایین اومد و به سمت تهیونگ رفت بعد با هیجان گفت: سلام عیدت مبارک نمیدونی چه چیزایی خری....
وسط حرفش چشمش به جونگکوک افتاد و گفت: این خوشتیپ کیه؟!
تهیونگ خواست حرف بزنه که بورام با چشمکی گفت: دوست پسرشه
اونجین با شیطنت گفت: Oh my gay
تهیونگ: هیششش یواشتر
بورام خندید و داد زد: گیو کجایی?!
اونجین: طبق معمول خوابه
صدای زنگ در اومد و اونجین گفت: مامانی اومد

فیک: جونگکوکDove le storie prendono vita. Scoprilo ora