تهیونگ جلوتر رفت و با دیدن پدرش بعد از احترام گذاشتن گفت: بابا این دوستمه جونگکوک
جونگکوک از حرف تهیونگ جا خورد و کمی با تعجب نگاهش کرد، تهیونگ با نگاهش یخ کرد و لبخند معذبی به جونگکوک زد، پدرش اما با روی گشاده گفت: سلام خوبی؟!
جونگکوک: سلام آقای کیم
_چان کی اومده؟!
چان با لبخند گفت: پسرمونه بورام تهیونگه با دوستشبورام با خوشحالی از پله ها پایین اومد و به حالت دو به سمت تهیونگ رفت، تهیونگ هم به استقبالش رفت و همون بغل کردند بعد پرسید: مامانی کجاست؟!
بورام: الان میاد رفته بود یه کم مواد کیمچی بخره
بعد نگاهی به جونگکوک کرد و گفت: این کیه؟!
تهیونگ: دوستمه
بورام با نگاه زیرکی گفت: دوستت؟!
تهیونگ با خجالت به جونگکوک نگاه کرد و بورام گفت: صد دفعه گفتم عشقتو مخفی نکن
تهیونگ: نمیدونستم چطوری بگم
جونگکوک خجالت کشید و بورام بهش نزدیک شد بعد زیر گوشش گفت: از رفتار پسرم ناراحت نشو اون بعضی وقتا به خاطر پدرش محتاط میشه
جونگکوک (با لبخند): بله عیدتون مبارک
بورام: عید تو هم مبارک بیایید موچی بخوریم
بعد بلند داد زد: اونجین، گیو بیایید برادرتون اومده
اونجین پایین اومد و به سمت تهیونگ رفت بعد با هیجان گفت: سلام عیدت مبارک نمیدونی چه چیزایی خری....
وسط حرفش چشمش به جونگکوک افتاد و گفت: این خوشتیپ کیه؟!
تهیونگ خواست حرف بزنه که بورام با چشمکی گفت: دوست پسرشه
اونجین با شیطنت گفت: Oh my gay
تهیونگ: هیششش یواشتر
بورام خندید و داد زد: گیو کجایی?!
اونجین: طبق معمول خوابه
صدای زنگ در اومد و اونجین گفت: مامانی اومد
STAI LEGGENDO
فیک: جونگکوک
Fanfictionاز دنیاتون متنفرم، دنیاتون بوی لجن میده، بوی کثافت، توی دنیاتون آدما جایی ندارن... جونگکوک پسری که به خاطر وضعیت نادر جسمیش مورد قضاوت های نا به جا قرار میگیره، میتونه از این باتلاق بیاد بیرون؟ زوج: تهکوک، یونمین ژانر: متفاوت، عاشقانه، خفگان، غمگی...