Part 14

1.2K 265 15
                                    

گوشش رو تیز کرد، صدا رو از سمت چپ میشنید، به همون سمت رفت و زنی رو دید که زیر ماکت بزرگ، گیر افتاده، آتش داشت کم کم بیشتر میشد و اگه هوسوک دیر میرسید، زن قطعا زنده زنده میسوخت!
وقت رو تلف نکرد. ماکت رو به سختی برداشت و بعد از بغل کردن زن از آزمایشگاه زد بیرون و فورا به امبولانس و اتش نشانی زنگ زد.
جلوی پای زن نشست و پرسید:
-خانم؟کس دیگه ای اون تو هست؟
زن به سختی و درحالی که سرفه میکرد، سرش رو به نشانه منفی تکون داد و لب زد:
-گربه ام! گربه ام اون توئه.
هوسوک برگشت و نگاه دو دلی به شعله های آتیش انداخت. نمیتونست بذاره اون حیوون اونجا بسوزه!
دوباره وارد آزمایشگاهی شد که بین شعله های آتیش میسوخت، همه جا رو با نگاهش گشت، اما اثری از گربه نبود.
میخواست بیاد بیرون که نفهمید چی شد و جسم سنگینی از بالا، روی کمرش افتاد.
نیمتونست بلند شه و دود و کربن دی اکسید توی هوا و نبود اکسیژن،همه و همه باعث شدن کم کم بیحال بشه و دیگه توانی برای باز نگه داشتن چشماش نداشت!
همین؟ زندگیش قرار بود اینجوری تموم بشه؟ با حسرت ها و چیزایی که هیچ وقت تجربه شون نکرده بود؟ پس عشق چی؟
داغی شعله هارو بیشتر حس میکرد و لحظه های آخر، شخصی رو دید که با عجله بهش نزدیک میشه.
نیم بوت های مشکیشو دید، صدای آژیر آمبولانس و حرف زدن های بقیه رو محو میشنید اما مغزش هیچکدوم رو تحیلیل نمیکرد!
*********
درد توی پایین تنش پیچید، اینقدر شدید و غیر منتظره بود که حس میکرد دیواره ی روده هاش در حال متلاشی شدن هستن. بدتر از اون،دستی بود که جلوی دهنش رو گرفته و نمیذاشت حتی با فریاد کشیدن،خودشو تخلیه کنه.
حجم بزرگی که توی باسنش بود و بدن داغی که پشتش رو لمس میکرد، باعث میشد بخواد عوق بزنه. بوی مشروب های مختلف که باهم قاطی شده بود میپیچید زیر بینیش.
سرعت ضربه ها بیشتر شده بود، تصمیم گرفت مثل همیشه حواس خودشو پرت کنه که صدا پیچید توی گوشش:
-اوووه ...پس..پسر..بد!نباید اون نوشیدنی رو میریختی..روی مشتری! حالا باید تنبیه بشی.
صدای زمخت مرد، بخاطر ضربه های مداوم،بریده بریده میشد و پسر نوجوون با دهن بسته اش، نمیتونست جوابی بده یا حتی ابراز پشیمانی بکنه!
سعی کرد حواس خودش رو معطوف چیز دیگه ای کنه ..تازگیا ترکیب کوکتل تالاب آبی رو یاد گرفته بود. جونهو هیونگ گفته بود هرکسی نمیتونه این ترکیب رو درست از آب دربیاره، اما اون تونست، اونم با اولین تلاشش!
ضربه محکمی که به پروستاتش خورد باعث شد از درد چشماشو ببنده و رشته ی افکارش پاره شن.
دوباره تلاش کرد..دوباره .. خب برای تالاب آبی چی لازم بود؟ باید تمام اندازه ها دقیق باشن تا مزه خوبی بگیره.
50 میل وودکا، چون درصد کافی الکل داشت.
دوباره ضربه ی دردناک دیگه ای همراه با حرفای کثیف مرد مسن " دوسش داری مگه نه؟وقتی اینجوری با تمام وجودت منو حس میکنی و میفهمی هیچی نیستی و بجز این کار به هیچ دردی نمیخوری پسره ی هرزه"
10 میل کوراسائو آبی، خیلی قویه، باید دقت کرد توی استفاده ازش، ما فقط رنگ آبیشو لازم داریم! نمیخوایم مشتری با شات اول بیهوش شه!
ضربه ی دیگه ای،اینبار عمیق تر و دردناک تر!
150 میل اسپرایت، برای طعم و گاز کوکتل و200 گرم یخ!
ضربه ی دیگه ای که حس کرد، مقعدشو پر از مایع داغ کرد.
و حالا...کوکتل آماده است!
_________

24 | SOPEحيث تعيش القصص. اكتشف الآن