Part 45

1K 212 43
                                    

*********
یه لیوان نوشیدنی سبک دستش گرفت و به سمت جانگکوک رفت:

-از وقتی اومدی چیزی نخوردی،بیا!

و حین حرف زدن، نوشیدنی رو به سمت پسر گرفت. جانگکوک بی هیچ حرفی ، لیوان رو گرفت و با نگاهش دنبال ووبین گشت!

تهیونگ تک خنده ای کرد و به حالت مسخره ای گفت : -خواهش میکنم بابا!وظیفس.

این بار توجه جانگکوک به پسر جلب شد. آهسته غرید:
-حالم از این تهیونگ مودب به هم میخوره! فقط منم که میدونم چه.مار هفت خطی هستی...منو نمیتونی گول بزنی!

برخلاف تصورش، تهیونگ زد زیر خنده و گفت:
-از اولم میدونستم بدبوی بودن رو ترجیح میدی!

جانگکوک از اینکه تیرش به سنگ خورده و نتونسته بود تهیونگ عصبی کنه، چهرش درهم رفت، اما فورا گفت:
-دقیقا! بدبوی..مخصوصا از اون تایپا که از خونشون میندازنت بیرون.

این بار اخم نشست وسط ابروهای تهیونگ. تا اومد حرفی بزنه ووبین سر رسید و دست جانگکوک رو گرفت! پسر کوچیکتر خوشحال از عصبی کردن تهیونگ، لبخند شادی زد و روبه ووبین گفت:
-برقصیم؟

ووبین که از سرشب، بی محلی و سرد بودن جانگکوک رو تحمل کرده بود، متعجب از این تغییر حالت ناگهانی که میدونست مربوط به تهیونگ، سرش رو به نشانه مثب تکان داد:
-بریم! مطمئنی؟

جانگکوک تائید نکرد. فقط دست پسر رو گرفت وهمراه باهم درمقابل نگاه های متعجب و گاها پر از انزجار بقیه، وارد پیست شدن.

*********
تاکسی که متوقف شد بعد از پرداخت کرایه ی راننده، پیاده شد و به سمت در ورودی هتل رفت!جلوی میز رزروشن ایستاد و مودبانه گفت:
-جانگ هوسوک هستم، با دکتر جانگ قرار دارم!

رزروشن فورا سرش رو از روی دفتر جلوش بلند کرد و با احترام جلوی هوسوک خم شد:
-بله قربان!منتظرتون هستن، از این طرف لطفا.

مرد، هوسوک رو تا جلوی آسانسور راهنمایی کرد و بعد هم یکی از خدمه،همراهش تا جلوی در اتاق مادربزرگش رفت!

دوباره روی همون مبل های راحتی شیک، با همون ویو قبل و ظرف بزرگ پای سیب! اما این بار هیچ شور و اشتیاقی نداشت و بیشتر مضطرب بود!
فنجان چایی رو برداشت و کمی نوشید:
-مامانی میگید قضیه چیه یا نه؟

زن درحالی که دستشو زیر چانه اش گذاشته بود و عمیقا توی فکر فرو رفته بود، نگاهش رو از پنجره بزرگ گرفت و دستی توی موهای سفیدش کشید:
-تمرینانتت چطور پیش میرن؟

24 | SOPEWhere stories live. Discover now