Part 1

373 42 14
                                    

دو زندگی متفاوت و دو آدم متفاوت در دو خانواده متفاوت که هر کدومشون عقاید به خصوصی دارند .
خیلی ها فکر میکنن که خوشبختی در پول خلاصه
میشه برای همین نسبت به هم بی رحم و حریص شدن
و چیزی جز قدرت نمی بینند حتی برای خانواده شون
هم ارزشی قائل نیستن .

زندگی نسبت به خیلی ها بی رحمه ولی اگه همین زندگی، آینده خوبی رو برات در نظر گرفته باشه
چی ؟ اینکه با وجود بدی ها باز تسلیم نشی و مسیرتو
ادامه بدی و به آینده روشنی که چشم انتظارته فکر
کنی . من لالیسا در خانواده ای که هر روز بجای عشق
بهم، از هم متنفر بودن؛ بزرگ شدم . تنفر بخاطر چی ؟
من در دوران بچگیم اینکه چرا خانواده ما از هم تنفر
دارن رو درک نمی کردم ولی الان که بزرگ شدم دلیل
این همه تنفر رو خوب متوجه شدم؛ بخاطر قدرت و
ثروت . این قدرتی که اونا می خوان به دست بیارن
وجدانی براشون نذاشته .

* لیسا *

لیسا مثل همیشه با صدای مایا که با کلی غر زدن صداش میزد گوشه ای از چشماشو باز کرد ولی چون
شیطون بود پس برای اذیت کردنش دوباره چشماشو
بست .

از اونطرفم صدای خنده های لیندا رو می شنید و زیر
پتو بهشون می خندید .

لیندا : لیسا میشه بیدار شی ؟! نمی بینی که حتی مایا
هم بیدار شده .

لیسا هم همچنان برای اذیت کردنشون خودشو زده بود
به خواب و جوابی نمی داد؛ مایا اومد روی لیسا نشست
و در حالیکه تکونش میداد؛ می گفت که بیدار شو
دیرمون میشه .

پتو رو از رو صورتش برداشت و چشماشو باز کرد و به
خواهر کوچولوش نگاه میکرد .

لیسا : وروجک تو چرا نمیزاری من بخوابم ؟

مایا : چون بیدار نمیشی؛ من میخوام با هم بازی کنیم .

و لباشو گِرد کرد و چهره ی ناراحتی به خودش گرفت؛
لیسا خواهر کوچولوش رو بغل کرد و با صدای آرومی
که لیندا نشنوه نزدیک گوشِش گفت .

لیسا : چرا با لیندا بازی نمی کنی ؟

مایا : آخه اون اصلاً بازی بلد نیست .

لیسا : چرا ؟ اون که خوب بازی میکنه .

مایا : نخیرم من میخوام با تو بازی کنم .

لیندا که حرفاشونو شنید به آرومی و با دلخوری لب زد .

لیندا : وروجک منو ناراحت کردی ...

مایا یکم‌ روی تخت تکون خورد و رو به لیندا گفت .

مایا : بازیت خوب نیست ولی در عوض تو خوشگلم
میکنی .

لیندا با لبخند بهشون نزدیک شد و خودشو روی تخت
پرت کرد؛ مایا رو بغل گرفت و در حالیکه می خندید
لب زد .

لیندا : بازم بازی می خوای وروجک ؟

مایا : نه نه؛ من دیگه امروز از بازی کردن؛ سیر شدم .

Painful love 🖤Where stories live. Discover now