Part 54

83 13 14
                                    

لیسا زود وارد درمونگاه مدرسه شد و جنی رو گذاشت روی تخت و محکم دستش رو گرفته بود . پزشک نبض
جنی رو چک کرد و معاینه اش کرد و مشخصاتش رو نوشت و روبه لیسا گفت : دوستتون غش کرده اما دلیل غش کردنش رو دقیق نمیدونم باید بره بیمارستان و اونجا ازش آزمایش های بگیرن .

دکتر از اتاق رفت و لیسا روی صندلی کنار جنی نشست و بهش خیره شده بود . با نگاه کردن به صورت جنی که چشماشو بسته بغضش گرفت تازه چند دقیقه پیش بود که لبخند میزد و الان اینجا روی تخت خوابیده با دیدن جنی که حالش بده قلب لیسا هم به درد میومد .

لیسا دست جنی رو گرفته بود و خوابش برد چند دقیقه بعد جنی آروم چشماشو باز کرد و با دیدن لیسا لبخند غمگینی زد اون الان پیشش بود اما یه حس بدی داشت
که هر روز بیشتر اذیتش میکرد کمی نگاش کرد که لیسا هم بیدار شد و وقتی جنی رو دید با خوشحالی بغلش کرد و لب زد : بالاخره چشماتو باز کردی عشقم؛ خیلی نگرانت شدم؛ حالت خوبه ؟

جنی خندید و گفت : آخ درد دارم اما ..

لیسا ازش فاصله گرفت و گفت : درد داری ؟

خواست دکتر رو صدا بزنه که جنی نذاشت و آروم لب زد : اما وقتی بغلم کردی دردم کمتر شد؛ نگران نباش عشقم من خوبم .

لیسا با اخم گفت : توی این وضعیت هم داری باهام شوخی میکنی ؟ نمیدونی من چقدر ترسیدم ها ..

جنی با دستاش صورت لیسا رو گرفت و لباشو آروم روی لبای لیسا گذاشت و چشماشو بست؛ یه بوسه ی
کوتاه و آرامبخش که همین بوسه باعث شد لیسا چهره اش شاد شه و لبخند بزنه .

جنی وقتی به ساعت مچیش نگاه کرد گفت : عشقم مگه امروز باشگاه نداری ؟!

لیسا : هوم باشگاه دارم اما نمیرم .

جنی : نمیشه باید بری ..

جنی هر دو دست لیسا رو گرفت و تو چشماش نگاه کرد و ادامه داد : بیا یه قولی بهم بدیم ..

لیسا : چه قولی ؟!

جنی : اینکه با هم تلاش کنیم و بریم جایی که کسی نتونه دیگه ما رو اذیت کنه هوم باشه ؟!!

لیسا هم لبخندی زد و سرشو تکون داد و لب زد : قول میدم عشقم؛ قول میدم .

جنی : خب پس الانم برو تا دیرت نشده .

لیسا : ولی دکتر گفت باید بری بیمارستان که ازت آزمایش و اینا بگیرن منم میخوام باهات بیام پس ..

لیسا خواست ادامه بده که جنی با گذاشتن انگشتش روی لب لیسا نذاشت حرفی بزنه و خودش گفت : من
خودم میرم نگران نباش عشقم؛ بچه که نیستم میرم
بیمارستان و برمیگردم .

لیسا : باشه ولی مراقب خودت باش باشه ؟! و اینکه بهم زنگ بزن که بیام دنبالت .

جنی لبخندی زد و جواب باشه : چشم عشقم .

Painful love 🖤Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang