لیندا : چییی ؟؟
لیسا با واکنش لیندا تقریبا فهمید که اتفاق بدی افتاده
و میترسید از اینکه چطور باهاش کنار بیاد .لیندا : متوجه شدم ما زود میاییم بیمارستان .
لیسا از روی زمین بلند شد و با پریشونی از لیندا سوال
میپرسید و ازش التماس میکرد که بهش حقیقتو بگه .
لیندا خودشم تو شُک بود و هنوز از خبری که شنیده بود
در تعجب بود کمی که گذشت بالأخره لیندا به حرف اومد .لیندا : لیسا زود باش باید بریم بیمارستان .
لیسا : بگو که حالش خوبه و چیزیش نشده .. هققق
لطفا آبجی یه چیزی بگوووولیندا : فقط گفتن که بیمارستانه و چیزی بهم نگفتن .
لیسا و لیندا با عجله به سمت ماشین دوییدن و سوار شدن .
راننده : خانم کجا ببرمتون ؟
لیندا : برو به بیمارستان آنام .
راننده : چشم .
راه افتادن به سمت بیمارستان و توی مسیر لیسا دستاش از شدت نگرانی میلرزید با فکر از دست
دادن جنی توی ذهنش از خودش متنفر میشد چون
اصلا این فکراش تموم نمیشدن و این باعث تنفرش
از خودش میشد .همینجوری که گریه میکرد زیرلب میگفت : جنی حالش خوب میشه؛ اون تنهام نمیزاره اون خوب میشه لطفاً
خدایا عشق من خوب شه هقققق .وقتی رسیدن لیندا با گذاشتن دستش روی شونه ی لیسا خواست بهش بگه که رسیدیم که لیسا ترسید و فاصله گرفت .
لیندا : لیسا آروم باش لطفا اینجوری میکنی که جنی خوب نمیشه یکم خودتو کنترل کن حالش خوب میشه
پس لطفا خودتو جمع و جور کن .لیسا با دستاش زود اشکای روی صورتشو پاک کرد و گفت : هوم من خوبم زودباش بریم .
هر دوشون از ماشین پیاده شدن و با عجله وارد بیمارستان شدن . به قسمت پذیرش پا تند کردن .
لیندا : سلام ببخشید اینجا بیماری به اسم جنی آوردن
میشه بگید الان وضعیتشون چطوره ؟دختری که اونجا بود نگاهی به لیست اسامی ها انداخت و گفت : بله ایشون فعلا اتاق عملن .
لیسا با شنیدن اینکه تنها کسی که از اعماق وجود دوسش داره الان اتاق عمله و داره با مرگ دست
و پنجه نرم میکنه باعث شد که همونجا بیهوش شه .لیندا : لیساااا چیشد یهو ؟
دکتر و پرستارا دوییدن و برانکارد آوردن و بردنش
به یکی از اتاق ها و یه سرم بهش وصل کردن .لیندا با ناراحتی کنارش مونده بود و از پرستاری که
اومد وضعیتش رو چک کنه پرسید .لیندا : ببخشید حال خواهرم چطوره ؟
BINABASA MO ANG
Painful love 🖤
Fanfictionفیکشن : عشق دردناک فصل ها : پایان یافته 🖤 فصل اول * تمام شده * فصل دوم * تمام شده * نویسنده : آرینا کاپل : جنلیسا ژانر : جی ال، عاشقانه، ورزشی، مدرسه ای، خانوادگی، درام، انگست . خلاصه : لیسا دختری که علاقه زیادی به بوکس داره و دوست داره که بوکسور...