Part 74

71 15 8
                                    


فصل دوم

مسابقه داخل قفس شروع شد و هر دو مبارز با هم دست دادن و بالافاصله با هم درگیر شدن . چون نفسشون تازه بود و خیلی خسته نشده بودن مبارزه ی خشنی رو به جمعیتی که اونجا بودن؛ نشون دادن .

همین حین بود که یکی از گارسون های خانم اونجا با دو تا نوشیدنی به طرف توماس و آدریان رفت و لب زد : آقای توماس رئیس بیرون منتظرتونن همراه من بیایید .

توماس با تعجب به آدریان نگاه کرد و گفت : چه افتخاری حتما ..

آدریان هم از روی صندلیش بلند شد که همراه توماس بره پیش رئیس و بتونه از نزدیک چهره شو ببینه که گارسون با گفتن * گفتن کسی همراه آقای توماس  نباشه * جلوی آدریان رو گرفت . آدریان از اینکه نمی تونست صاحب این سالن معروف رو ببینه خیلی ناراحت شد ولی از اینکه حداقل توماس میرفت که باهاش حرف بزنه یه امیدی بهش داشت .

توماس بلند شد و همراه گارسون به طرف کوچه ی خلوتی که درست اونطرف سالن مسابقه بود؛ رفت .

وقتی وارد کوچه شدن کمی به اطرافش نگاه کرد و با تعجب لب زد : اینجا کجاست ؟!

وقتی اینو گفت دختری با موهای مشکی بلند و با ماسکی سیاه که دور دهنش بود وارد کوچه شد و
لب زد : اینجا جهنمه .

ماسکشو برداشت و با لبخند ترسناکی ادامه داد : به جهنم خوش اومدی توماس ..

ماسکشو برداشت و با لبخند ترسناکی ادامه داد : به جهنم خوش اومدی توماس

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جیسو مثل دیونه ها شروع کرد به خندیدن و کمی به اطرافش قدم برداشت . توماس خواست از حواس پرتی جیسو استفاده کنه و فرار کنه ولی به محض اینکه بلند شد گارسونی که اونجا بود متوجه شد و خیلی جدی جلوی توماس ظاهر شد و با چاقویی که دستش بود توماس رو زخمی کرد .

توماس آخش بلند شد و از درد دندوناشو فشار میداد . جیسو که خیلی ریلکس داشت بهش نگاه میکرد آروم خم شد و چاقو رو از گارسون گرفت و با پوزخندی روبه توماس لب زد : انگار درد داره؛ میخوای دردشو بیشتر کنم یا کاری کنم که دیگه نتونی حتی بخاطر دردش داد بزنی ؟!

توماس از ترس شروع کرد به التماس کردن که از جونش بگذرن و کاری بهش نداشته باشن . جیسو با دیدن رفتارهای توماس آروم کنار گوشش زمزمه کرد : دیگه نبینم به جنی و لیسا کاری داشته باشی ..

توماس وقتی اسم جنی و لیسا رو شنید حالت چهرش عوض شد و با مشت کردن دستش زیر لب گفت : اون جنی کم بود الان تو هم بهش اضافه شدی؛ زنیکه یه روز خودم حسابتو میرسم ..

جیسو که حرف های توماس رو شنید، گفت : چیزی گفتی ؟!

توماس با ترس جواب داد : نه؛ هیچی نگفتم ..

جیسو با انگشتش زخم توماس رو فشار داد و خیلی جدی لب زد : من شنیدم؛ حالا حالاها باهات کار داریم؛ انگار نمیدونی با کیا در افتادی بهت نشون میدم که من چیکارا میتونم انجام بدم ..

گارسون با یه مشت به فک توماس اونو بیهوش کرد و چند نفر با یه ون مشکی توماس رو سوار ماشین کردن؛ جیسو هم خواست سوار بشه که گوشیش زنگ خورد با دیدن شماره ی رزی لبخند پر ذوقی روی لباش ظاهر شد و زود تماسشو جواب داد .

صدای رزی با دلخوری اومد و جیسو خندش گرفت .

رزی : پوففف جیسو چرا نیومدی؛ توی اتاق هتلم و حوصلم سر رفته ..

جیسو هم به شوخی گفت : عشق من حوصلش سر رفته؛ حالا چیکار کنم ؟! میخوای بیام پیشت ؟

رزی با خوشحالی جواب داد : اوم بیا پیشم؛ جنی هم رفته حموم و من تنها دارم با گوشیم بازی میکنم ..

جیسو : عایگوو عشق من تنها مونده ..

رزی : یااا اذیتم نکن ..

جیسو به صدای کیوت و لوس رزی خندید و لب زد : من قربون عشق کیوتم برم؛ الان یه کاری دارم ولی قول میدم همین که کارم تموم شد بیام پیشت ..

رزی که از قربون صدقه های جیسو خوشش اومده بود با خجالت " اومی " گفت و گوشی رو قطع کرد . از ذوق و خوشحالی روی تخت دست و پا میزد . جیسو هم همین که حرف زدنش با رزی تموم شد حالت چهره اش تغییر کرد و سوار ون مشکی شد .

آدریان که اومد بیرون به اطرافش نگاه میکرد تا شاید توماس رو پیدا کنه ولی هر چی گشت توماس رو ندید با دیدن ون مشکی مشکوکی یهو حدس زد که نکنه توماس رو دزدیده باشن برای همین به دنبالش دویید اما سرعت ماشین زیاد شد و آدریان نتونست بهش برسه با نفس نفس زدن و عجله به طرف ماشینش دویید ولی با دیدن لاستیک های پنچرش دستشو به سرش گرفت و با عصبانیت لگدی زد به یکی از لاستیک ها زد * لعنتی؛ این عوضی ها کی بودن ؟! *

_________________________________________

سلام عزیزانم امیدوارم که این پارت هم براتون جذاب بوده باشه 😍😌
خب اینم از توماس 😏🙊

Painful love 🖤Where stories live. Discover now