Part 81

79 15 3
                                    


فصل دوم

کندی به طرف ماشین جیسو دویید و سعی در بیرون کشیدن جیسو از داخل ماشین داشت ولی انگار درهای ماشین باز نمیشدن .

کندی : خانم یکم تحمل کنید الان میاریمت بیرون .

رزی هم دویید پیش کندی تا بهش کمک کنه ولی وقتی جیسو رو غرق خون دید نمیتونست جلوی ریخته شدن اشکاش و همینطور دردی که مثل زهر بود براش رو بگیره * عشقم دووم بیار * با کمک کندی درِ ماشین رو باز کردن و جیسو رو که نیمه هوشیار بود رو از داخل ماشین بیرون کشیدن . رزی جیسو رو همونجوری بغل کرد و به طرف ماشین کندی رفتن تا ببرنش بیمارستان .
سوار ماشین شدن و راهی بیمارستان شدن؛ جیسو کمی از چشماش رو باز کرد و  نگاهی به صورت خیس رزی انداخت و با نفس نفس زدن به زور چند کلمه ای رو به زبون آورد .

جیسو : هه گریه نکن ..

رزی با دستای خونیش صورتشو پاک کرد و برای اینکه جیسو ناراحت نشه لبخندی زد و جواب داد : دیگه گریه نمی کنم عشقم ..

از اون طرف هم آدریان رو بسته بودن و گذاشته بودنش داخل صندق عقب یکی از ماشین ها تا ببرنش به جهنمی که مجازات واقعی رو بهش هدیه بدن؛ بقیه زیردست های کندی به دستور کندی آدریان هم به یکی از دورافتاده ترین مکانی که آدم ها رو آزمایش میکردن؛ بردن . اینم سرنوشت یکی مثل آدریان بود که با دستای خودش مرگ خودشو رقم بزنه آره اینبار دیگه نه می تونست فرار کنه و نه میتونست یکی رو گروگان بگیره .

بیمارستان

* رزی *

با عجله به کمم کندی جیسو رو رسوندن بیمارستان و همونجا سپردنش به دست دکترهای اونجا و پشت درِ سالن انتظار در حالیکه نفس نفس میزدن ایستادن .

رزی روی زمین نشست و درحالیکه به دست های خونیش خیره شده بود داشت گریه میکرد این خون تنها عشق زندگیش بود که روی دستاش جا مونده بود  و الان ممکن بود که از دستش بده . از روی زمین بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی پا تند کرد تا دستاشو بشوره که از آیینه چشمش به خودش افتاد که همه جاش خونی شده برای همین مثل دیونه ها شروع کرد به پاک کردن خون روی صورتش اون نمی‌ خواست که حتی به اینکه اگه جیسو دیگه پیشش نباشه فکر کنه چون میدونست که جیسو بهش قول داده که زود برمیگرده . رزی شیر آب رو بست و با گریه لب زد : تو بهم قول دادی جیسو؛ پس هقققق زود برگرد پیشم چون دلم خیلی برات تنگ شده .

لیسا و جنی که خبر بهشون رسید با نگرانی خودشونو رسوندن پیش بقیه و همونجا منتظر بیرون اومدن دکتر شدن . همه حالشو خیلی بد بود و نگران بودن که توی این دلشوره های بیمارستان کندی با نگرانی از داخل بیمارستان به بیرون رفت تا جواب گوشیشو بده . انگار پدر جیسو که نفوذی زیادی داشت از طریق عوامل بیمارستان خبر بهش رسیده بود برای همین کندی کمی استرس گرفت .

کندی : سلام قربان .

ادوارد : دخترم چه بلایی سرش اومده ؟؟ چطور گذاشتی آسیب ببینه ..

کندی : معذرت میخوام قربان .

ادوارد : حالش چطوره ؟

کندی : فعلا اتاق عمله .

ادوارد که خیلی ناراحت بود چون تنها دختر عزیزش الان توی اتاق عمل بود و همین قلبشو به درد میاورد
و نمی تونست هیچکاری نکنه و فقط نگاه کنه پس خیلی جدی گفت : کی به دخترم آسیب زده ؟

کندی : قربان نگران نباشید ما خودمون حلش میکنیم ..

ادوارد تن صداش بلند شد و با عصبانیت گفت : می خوام با دستای خودم بکشمش پس زود آدرس جایی
که بردیدش رو برام بفرست ..

ادوارد اینو گفت و گوشی رو قطع کرد و کندی با
کلی نگرانی موند که چیکار کنه چون جیسو ازش خواسته بود که نزاره باباش قاطی کارهاشون بشه
ولی الان رئیسش بهش گفته بود که آدرسشو براش بفرسته .

کندی : ببخشید خانم نمیتونم از دستورات رئیس سرپیچی کنم ..

آدرس جایی که آدریان رو برده بودن رو برای ادوارد فرستاد و خودشم برگشت پیش لیسا و جنی که روی صندلی ها نشسته بودن . ادوارد که آدرس و اسم
آدریان رو دید سریع با ماشینش راه افتاد که همون آزمایشگاهی که آدریان رو برده بودن اونجا . اون مرد رو باید خودش کارشو تموم میکرد .

بعد چند ساعتی بالاخره به اون آزمایشگاه رسید و وارد آزمایشگاه شد وقتی به اتاقی که آدریان و توماس رو اونجا بسته بودن رسید با عصبانیت به سمتشون حمله کرد و برداشتن چوبی که کنار دیوار بود شروع کرد به زدنشون اون هیچوقت تا این حد عصبانی نشده بود ولی الان دلش می‌ خواست جوری بزنتشون که دیگه نتونن تکون بخورن . وقتی به نفس نفس افتاد چوب رو به یکی از آدماش داد   از اتاق رفت بیرون تا بغضشو اونجا رها کنه همین که از اتاق رفت بیرون شروع کرد به گریه کردن * من هر کسی که بهت آسیب زده رو میکشم *

_________________________________________

سلام قشنگا امیدوارم که از خوندن این پارت هم لذت برده باشید 😍❤
پارت بعدی رو میدونم که خیلی قراره دوست داشته باشید 😂🙊

Painful love 🖤Where stories live. Discover now