Part 50

90 13 13
                                    

خونه ی جنی

* اِمی *

اِمی که مشغول غذا درست کردن بود یهو با صدای پیامی که برای گوشیش میاد با خوشحالی به سمتش میره " حتما الیزابته " با دیدن پیام از طرف الیزابت لبخندی روی لباش میشینه و زیر اجاق گاز رو خاموش
میکنه و بدون اینکه بدونه که دقیقا چه اتفاقی قراره براش بیوفته پالتوشو میپوشه و راهی آدرسی که الیزابت براش فرستاده میشه .

وقتی به آدرسی که از طرف الیزابت دریافت کرده میرسه متعجب به ساختمون متروکه ای که کسی هم اطرافش نیست نگاه میکنه " یعنی چرا ازم خواسته که بیام اینجا ؟! نکنه چیزی شده ؟؟! " گوشیشو روشن میکنه و شماره ی الیزابت رو میگیره اما هر چی بوق میخوره الیزابت گوشی رو بر نمیداره اِمی با نگرانی از ماشینش پیاده میشه و به نزدیکی ساختمان میره به پیام الیزابت دوباره نگاه میکنه و میره طبقه ی دوم .

یه چیزایی براش مشکوکه ولی بخاطر الیزابت میره داخل ساختمون چون اگه بلایی سر عشقش بیاد دیگه هیچوقت خودشو نمیبخشه .

به اتاق میرسه و درشو باز میکنه با ورودش به داخل اتاق چشمش به الیزابت میوفته که روی یه صندلی بیهوشه و دست و پاهاش هم بسته شده .

اِمی : الیزابت ؟؟؟

اِمی به طرفش میره و پارچه ای رو که دور دهن الیزابته بر میداره اما انگار الیزابت چشماشو بسته و بیدار  نمیشه اِمی شروع میکنه به گریه کردن و صدا زدنش اما بیدار نمیشه .

اِمی : لطفاً بیدار عشقم ازت خواهش میکنم بیدار شو؛ ببین من اومدم پیشت پس لطفاً اون چشمای خوشگلتو باز کن ..

وقتی اِمی کنار الیزابت داره گریه میکنه آدریان خیلی آروم وارد اتاق میشه و با لحنی تمسخرآمیز براشون دست میزنه .

آدریان : چه صحنه ی رمانتیکی؛ قلبم به درد اومد ..

اِمی با شنیدن حرف های آدریان که پشت سرشه؛ برمیگرده و با چشمای خیسش به آدریان نگاه میکنه .
با تعجب بهش خیره میشه که آدریان با دیدن تعجب کردنش میگه : چیشد ؟؟!! نکنه تعجب کردی ؟؟

آدریان نزدیک تر میشه و پوزخندی میزنه و ادامه میده :  نکنه فکر کردی من هیچوقت از رابطتون نمی فهمم ها ؟! و میزارم شما دوتا در آرامش کنار همدیگه زندگی کنید ؟!! ..

اِمی با دیدن چهره ی آدریان و حرف هاش خیلی عصبانی شده بود و محکم دستاشو مشت کرده بود و با عصبانیت نگاهش میکرد .

اِمی : چرا الیزابت ؟ عوضی اون زنته چرا اینجوری اذیتش میکنی ؟ مگه دوسش نداری ؟

آدریان : من اونو اذیت نمی کنم فقط از لحظه ای که متوجه شدم که یکی دیگه رو دوست داره داغون شدم اون خودش باعث شد که اینجا باشه و یکی از دلایلی هم که رابطمون به گند کشیده شد تویی .

Painful love 🖤Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang