Part 70

80 20 2
                                    


فصل دوم

جنی به رزی خیره شد . رزی آروم روبه روش ایستاد و لب زد : سلام من رزی ام ..

جنی : منم جنی ام؛ خوشبختم ..

رزی لبخندی زد و گفت : میدونم لیسا خیلی در موردتون حرف میزد ..

جنی با تعجب گفت : بله ؟!

رزی : هیچی؛ بزارید کمکتون کنم ..

رزی چمدون جنی رو گرفت و هر دوشون به سمت ماشین رزی راه افتادن . رزی در ماشین رو برای جنی باز کرد و وقتی جنی سوار شد خودشم سوار ماشین شد . از آینه ی وسط ماشین به جنی که نشسته بود نگاهی انداخت و یواشکی پیامکی به لیسا فرستاد که داره جنی رو میرسونه به هتل .

وقتی به هتل رسیدن رزی؛ جنی رو به داخل راهنمایی کرد و مشغول رزرو هتل شد . جنی با دیدن اون هتل بزرگ با کنجکاوی به همه ی نقاط هتل نگاه می کرد اینجا براش خیلی زیبا و درخشنده بود . آروم کنار رزی ایستاد و لب زد : اینجا خیلی گرون نیست ؟!

رزی لبخندی زد و جواب داد : این هتل هم مال شرکت کارتیاست پس نگران هزینه اش نباش .

جنی متعجب بود چون هتل خیلی بزرگی بود . وقتی رزی کلید اتاق رو گرفت جنی رو به اتاق شماره ۴۰۴ برد و خودش کنار درِ ورودی هتل ایستاد تا کمی هوا بخوره ولی یهو چشمش به جیسو که همراه مردی به سمتش میاد افتاد سریع خودشو پنهون کرد تا اونو نبینن .

یواشکی از یه گوشه بهشون خیره شد و با دیدن جیسو پیش اون پسر که داره میخنده حسودی کرد و دلش می خواست که بره پسره رو بزنه ولی هیچ کاری نکرد و فقط نگاهشون کرد * چرا جلوی پسره اینجوری می خنده آخه ؟!!! نمی تونم اونا رو تنها بزارم باید حواسم به جیسو باشه .. * آروم آروم پشت سرشون راه افتاد . وقتی هر دوشون رو دید که روی صندلی کنار پنجره ی سالن اصلی نشستن؛ اونم جوری که جیسو اونو نبینه یه صندلی اونور تر نشست و حواسش به حرکاتشون بود .

رزی با چشمای ریز شده اش به پسره و جیسو خیره شده بود و حواسش به جیسو بود * این پسره ی رو مخ آخه چرا باید باهات بیاد هتل !؟ * وقتی به جیسو بیشتر دقت کرد پوفی کشید و خودشو روی صندلی تلو کرد *  پیش این پسره چرا هی نیشت بازه جیسو خانم؟! دارم دیونه میشم .. *

گارسون اومد به میزی که رزی نشسته بود و گفت : خانم رزی چیزی میل دارید ؟

رزی با صدای خیلی آرومی لب زد : یکم آرومتر حرف بزن الان میشنون؛ نه چیزی نمی خوام میتونی بری ..

جیسو با شنیدن اسم رزی حواسش به سمت میزی که رزی نشسته بود؛ رفت و با دیدن رزی لبخندی روی لباش نشست و از قصد خودشو زد به ندونستن تا ببینه رزی چیکار میکنه . رزی که فکر می کرد جیسو هنوز اونو ندیده با دقت به جیسو نگاه میکرد و همش توی دلش بهش فحش میداد .

رزی دستشو گذاشت زیر چونش و به صورت زیبای جیسو نگاه کرد * چشمای زیباش رو نمی خوام کسی جز خودم بهش نگاه کنه اما ... * دستشو از زیر چونش برداشت و با چهره ی دلخوری به پسره نگاه کرد * این پسره ی بیشعور داره به چشمات نگاه میکنه پوففف *

جیسو روبه پسره لب زد : من الان برمیگردم .

پسر : باشه جیسو .

جیسو از روی صندلیش بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی راه افتاد . رزی که فهمید جیسو بلند شده اونم دنبالش راه افتاد . جیسو اول وارد دستشویی شد و یه دقیقه بعدشم رزی واردش شد ولی وقتی رزی وارد دستشویی زنانه شد جیسو رو دید که منتظرش ایستاده * بیچاره شدی رزی .. * رزی لبخند فیکی زد و جوریکه مثلا اتفاقی همدیگه رو دیدن لب زد : جیسو !؟ اینجا چیکار میکنی ؟

جیسو به طرز عجیبی داشت به رزی نزدیک میشد و رزی هم به عقب میرفت .

جیسو با به لبخند پرمعنی جواب داد : نظر خودت چیه ؟!

رزی با تعجب لب زد : هان ؟! منظورت چیه ؟

جیسو دستای رزی گرفت و آروم هلش داد و به دیوار چسبوندش؛ با فاصله ی خیلی نزدیکی به چشماش نگاه میکرد . وقتی ریکشن رزی رو دید لبخندی زد و گفت : دوسم داری ؟ برای همین حسودیت شده نه ؟!

رزی چشماشو از جیسو دزدید و با دستپاچگی جواب داد : چرا باید حسودیم کنم ؟! من ..

دوباره به چشمای جیسو خیره شد و حرفش ناتموم موند و بجاش صدای بوسشون شنیده میشد . همینجوری که همدیگه رو میبوسیدن به طرف یکی از اتاقک های اونجا شدن و درشو بستن . جیسو لباسی که تنش بود رو در آورد و دوباره لبای نرم رزی رو بوسید . تا الان با کسی نتونسته بود وارد رابطه بشه برای همین براش خیلی عجیب بود که چطور رزی تونسته قلبشو بدزده !

جیسو روی توالت فرنگی نشست و رزی هم با گاز گرفتن لباش لب زد : من از اولشم روت کراش بودم ..

جیسو دستاشو برد به دور کمر رزی و به طرف خودش کشیدش . رزی روی پاهای جیسو نشست و با لبخند روی لباش سرشو به گردن جیسو نزدیک کرد و بوسه ای روش گذاشت و کنار گوش جیسو لب زد : وقتی حسودی کنم خیلی ترسناک میشم از الان بگم ..

جیسو با خنده گفت : ترسناک ؟!

وقتی اینو گفت رزی گردن جیسو رو بوسید و مارکی روی گردنش جا گذاشت و جواب داد : میخوام اون پسره ی بی ریخت بفهمه که تو مال یکی دیگه ای ..

جیسو خندش گرفت با حرف های رزی تا الان کسی نتونسته بود توی قلبش جا خوش کنه و اونو بخندونه ولی رزی وارد زندگیش شد و جیسو رو که هیچوقت به کسی اهمیت نمیداد رو عاشق خودش کرد . جیسو رزی رو محکم بغل کرد و لب زد : خیلی دوست دارم عشق حسودم ..

_________________________________________

سلام گلای من امیدوارم از خوندن این پارت هم لذت برده باشید 🥰❤

Painful love 🖤Where stories live. Discover now