Part 29

111 18 5
                                    

توماس : تو کی هستی ؟

دختر لبخندی زد و برگشت به پشت سرش و روبه روی توماس ایستاد و گفت : خب این که من کی هستم به
تو مربوط نیست ولی چون آدمی نیستم که بخوام چیزی رو پنهون کنم پس خودمو معرفی میکنم .

گامی به سمتش برداشت و دستشو به سمت توماس دراز کرد و گفت : من رایکا هستم خوشبختم .

توماس هم باهاش دست داد گفت : منم توماس هستم؛ منم همینطور .

رایکا دختر زیبایی بود که خیلی هم ریلکس بود اما اینکه واقعاً قصدش از کارش چی بود خیلی امیدوار کننده نبود . تنها چیزی که ازش لذت می برد عکس
گرفتن از چیزایی که مال خودشن بود . هر عکسی که می گرفت خیلی براش با ارزش بود .

توماس : چرا بدون اجازه رفته بودی به اون اتاق ؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


توماس : چرا بدون اجازه رفته بودی به اون اتاق ؟

رایکا با دستش موهاشو به عقب داد و پوفی کشید و خیلی جدی گفت : این دیگه به تو مربوط نیست پس بجای فضولی تو کار بقیه بچسب به کارهای خودت .

توماس : انگار خیلی هم بی ادبی .

رایکا لبخندی زد و گفت : من با آدمایی مثل تو اینجوری رفتار میکنم؛ خیلی وقتمو گرفتی دیگه
باید برم .

توماس دستاشو مشت کرد و عصبانی شد اون دختر خیلی رو مخش بود ولی حس میکرد که اونم چیزی
رو میخواد که خیلی دوسش داره اما مطمئن نبود و
فقط در حد حدس می تونست در موردش فکر کنه .

جنی آروم چشماشو باز کرد و لیسا رو که دید پاهاشو گذاشته بود روش و عمیق خوابیده بود خندید و چند باری تکونش داد اما بیدار نشد پس مجبور شد که تنهایی لباس عوض کنه تا بره به تمرینات وقتی آماده شد بوسه ای روی گونه ی لیسا گذاشت و لب زد : نمی خوای دیگه بیدار شی عشقم ؟

لیسا چشماشو باز کرد و کمی خودشو کشید و بلند شد .

لیسا : یکم صبر کن منم خودمو آماده کنم امروز منم باشگاه دارم .

جنی : باشه .

لیسا هم لباساشو پوشید و دست جنی رو گرفت و لب زد : منم آماده ام بریم ؟

جنی خندید با دستاش کنار لب لیسا رو تمیز کرد و لب زد : مثل بچه ها میمونی عشقم؛ اینجوری میخواستی بری باشگاه ؟

Painful love 🖤Where stories live. Discover now