جنی از بیمارستان خارج شد و دوباره برگشت به خوابگاه؛ وقتی درِ اتاقشون رو باز کرد دید که لیسا
داره با عجله لباس میپوشه و وارد اتاق شد و گفت :
لیسا کجا میری که اینقدر عجله داری ؟لیسا که داشت شلوارشو پاش میکرد گفت : مامان زنگ زد گفت که امروز دادگاهه و ما هم حتماً بیاییم .
جنی با تعجب : امروزه ؟
لیسا خودشو آماده کرد و روبه جنی جواب داد : آره امروزه؛ مامان گفت زود خودمونو برسونیم .
لیسا دست جنی رو گرفت و ادامه داد : بریم عشقم ؟!
جنی : هوم بریم .
جنی و لیسا تاکسی گرفتن و به سمت دادگاه حرکت کردن وقتی رسیدن از ماشین پیاده شدن و جنی از
اینکه چشمش به اون مرد بخوره میترسید و عصبانی
بود و میترسید که مجازاتش نکنن و آزاد بشه؛ همینجوری با خودش درگیر بود که لیسا با گذاشتن دستاش بر روی گوش های جنی آروم لب خونی کرد : بهشون گوش نده اونا فقط حرف هایی هستن که باید نادیده شون بگیری .جنی هم دستاشو روی دستای لیسا گذاشت و گفت : ممنونم که همیشه کنارم بودی .
وقتی لیسا بهش لبخند زد جنی ته دلش بغض کرد چون از اینکه قرار بود نا امیدش کنه خیلی ناراحت بود .
لیسا دستاشو از روی گوش های جنی برداشت و لب زد : بریم عشقم؛ مامان اینا منتظرن ..
جنی هم با تکون دادن سرش تایید کرد و هر دوشون وارد دادگاه شدن . لیسا با دیدن مامانش همراه جنی رفتن پیششون و آروم روی صندلی هاشون نشستن .
طولی نکشید که آدریان رو آوردن و با نگاهی که به جنی انداخت جنی باعث شد عصبی بشه و هر دو دستاش رو مشت کنه . آدریان پوزخندی بهش زد و رفت روی جایگاه خودش ایستاد؛ لیسا دست های مشت شده ی جنی رو باز کرد و بهش نگاه کرد و آروم لب زد : همه چی خوب میشه عزیزم .
جنی هم به لیسا نگاهی کرد و لبخند مصنوعی زد و سرشو پایین گرفت . بعد از کمی حرف توی دادگاه
در مورد جرم هاش و غیره قاضی درخواست داد که
وکیل آدریان هم حرف بزنه همین حین بود که آدریان
با نگاه کردن به الیزابت منتظر واکنشش بود و کنجکاو
بود که ببینه چقدر شوکه میشه .وکیل آدریان از جاش بلند شد و اتهاماتی که به آدریان زده بودن رو رد کرد و برای حرف هاش دلیل آورد و یه سری مدارک رو به قاضی داد که قاضی هم با خوندن اون مدارک گفت : مدارک معتبر هستن .
الیزابت بی خبر از همه چیز با تعجب به آدریان که خوشحال بود خیره شد و تازه فهمید که همه ی مدارک رو نابود کرده و عصبی شد ولی توی چهره اش خیلی نشونش نداد . جنی و لیسا هم که انتظار اینو نداشتن به الیزابت نگاه کردن و لیسا لب زد : مامان این عوضی داره جی میگه ؟ اون عوضی مادر جنی رو کشت چطور داره خودشو بی گناه جلوه میده ؟!!!!
ESTÁS LEYENDO
Painful love 🖤
Fanficفیکشن : عشق دردناک فصل ها : پایان یافته 🖤 فصل اول * تمام شده * فصل دوم * تمام شده * نویسنده : آرینا کاپل : جنلیسا ژانر : جی ال، عاشقانه، ورزشی، مدرسه ای، خانوادگی، درام، انگست . خلاصه : لیسا دختری که علاقه زیادی به بوکس داره و دوست داره که بوکسور...