جنی با دیدنش انگار حس عجیبی داشت و نمیدونست که چه واکنشی نشون بده . جنی هم باهاش دست داد و گفت : منم جنی ام .
کمی فکر کرد چون لیسا براش آشنا بود اما یادش نبود که کجا اونو دیده برای همین سعی می کرد که یادش
بیاد اما بی نتیجه بود . لیسا که متوجه شد که جنی هیچی رو یادش نمیاد از رفتارای کیوت جنی لبخندی
زد و ادامه داد .لیسا : ببخشید باید زودتر از اینا خودمو معرفی می کردم؛ ما تو یه کلاسیم ولی با هم آشنا نشدیم .
جنی : آها الان یادم اومد؛ راستش امروز سرکلاس من
چون تست داشتم نتونستم با بچه ها آشنا بشم .لیسا : نه مشکلی نیست؛ خوشبختم جنی .
جنی هم لبخندی زد : منم همینطور لیسا .
لیسا رو به میا : پرنسس من سکه آوردم؛ بریم که عروسکو برات بیارم بیرون .
میا عروسکی رو که پشتش پنهون کرده بود رو نشون داد و با خوشحالی گفت .
میا : تاداااا ... آبجی جنی عروسکی که میخواستم رو
برام بیرون آورد .جنی : آممم راستش من خیلی خوب بلدم با این دستگاه چنگک کار کنم برای همین گفتم چون اون عروسکو می خواد پس منم براش بگیرم .
لیسا : خیلی ممنون .
لیسا ادامه داد : پرنسس دیگه بریم .
و روبه روی جنی ایستاد و لب زد : فردا مدرسه میبینمت و از آشناییت خوشحال شدم؛ امیدوارم
که دوستای خوبی برای هم باشیم .جنی که ذوق کرده بود و خوشحال شده بود چون برعکس تصورش بالاخره یه دوست پیدا کرده بود
و از این بابت خیلی خوشحال و هیجان زده بود .با لبخند گرمی جواب داد : منم از آشناییت خوشحالم؛
میدونم که دوستای خوبی برای هم میشیم .و هر دوشون چند لحظه بعد حرفای جنی به چشمای هم خیره شدن ولی میا با کشیدن لباس لیسا باعث شد که نگاهشونو از هم بدزدن . لیسا خم شد و به خواهرش
نگاه کرد .لیسا : چیشده پرنسس ؟
میا : میشه آبجی جنی هم باهامون بیاد ؟
YOU ARE READING
Painful love 🖤
Fanfictionفیکشن : عشق دردناک فصل ها : پایان یافته 🖤 فصل اول * تمام شده * فصل دوم * تمام شده * نویسنده : آرینا کاپل : جنلیسا ژانر : جی ال، عاشقانه، ورزشی، مدرسه ای، خانوادگی، درام، انگست . خلاصه : لیسا دختری که علاقه زیادی به بوکس داره و دوست داره که بوکسور...