Part 31

113 14 8
                                    

لیسا سرشو گذاشته بود روی پاهای جنی و از بودن در کنار کسی که دوسش داره لذت میبرد .

لیسا : می خوای آهنگ هم بزارم ؟

جنی : اهوم .

لیسا : چه آهنگی رو دوست داری ؟

جنی کمی فکر کرد و یاد آهنگی که همیشه تو تنهایی گوش میداد؛ افتاد و لبخند محوی زد و گفت : آهنگ Lonely از Justin Bieber .

لیسا آهنگ رو پخش کرد حس تنهایی که جنی سال ها توی قلبش داشت توی ذهنش مرور میشدن .

لیسا محکم جنی رو بغل کرد و لب زد : چرا این آهنگ ؟

جنی : چون اونموقع ها کسی منو نمی خواست همیشه حس میکردم که اونجا اضافی ام و انگار اصلا حضور ندارم برای همین همیشه یه گوشه به این آهنگ گوش میدادم باعث میشد یادم بمونه که آدما با رفتارا و بی توجهی هاشون چقدر میتونن نسبت بهت بی رحم باشن .

لیسا با شنیدنش قلبش درد گرفت و سعی میکرد با گوش دادن به حرفای جنی و حرف زدن باهاش اونو
آروم کنه ولی وقتی داشت در موردش حرف می زد
انگار جنی یکی دیگه میشد کاملا به فکر می رفت و
خیلی بی حس در موردش حرف میزد در مورد همه ی
هم کلاسی هایی که همیشه مسخره و اذیتش کردن .

جنی : یادمه یه روز که از تمرینات برگشتم سر کلاس
یکیشون خیلی عادی به دوستاش گفت که " بوگندو وارد شد " و خودشو ازم دور کرد نمیدونی که چقدر از حرفش خجالت کشیدم باعث شد حس اضافی بودن کنم .

جنی کمی مکث کرد و قطره های اشکی که روی گونه هاش بود رو با دستاش پاک کرد و ادامه داد : همه شون با هم خوب بودن ولی با من اصلا حرف نمیزدن و وقتی هم مجبور می شدن که حرف بزنن به زور بهم نزدیک میشدن خیلی دردناک بود برام مثل این بود که دارن با چاقو قلبمو تیکه تیکه می کنن .

لیسا : میدونی چرا باهات اینجوری رفتار میکردن ؟

جنی : نمیدونم .

لیسا : ولی من میدونم؛ بخاطر این بود که تو چیزایی داشتی که اونا اصلاً هیچوقت تجربه اش نکرده بودن
و نداشتنش؛ نمره هات که عالی بودن و توی زندگیت
هدف داشتی اونا از قصد اینکارا رو میکردن چون بهت
حسودی میکردن .

لیسا لبخندی زد و ادامه داد : و اینکه دیگه ناراحت نباش چون من هستم و نمیزارم کسی اذیتت کنه .

جنی : خوشحالم که وارد زندگیم شدی عشقم .

لیسا : من بیشتر .

جنی : نمی خوای امشب رو با هم بخوابیم ؟

لیسا : یادم نبود بهت بگم مربی بهم گفت امشب رو استراحت کنم چون مسابقات جلو افتاده .

جنی با تعجب : چرا جلو افتاده ؟

لیسا : نترس عشقم؛ من تموم تلاش خودمو میکنم که برنده بشم .

جنی : من میدونم که برنده میشی ولی از این ناراحتم که مدرسه بهم مرخصی نمیده که همراهت بیام و توی روز مسابقه کنارت باشم .

Painful love 🖤Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang