Part 38

109 13 16
                                    

جنی و لیسا هر دوشون به یه رستوران خیلی شیک و گرون قیمت رفتن روی صندلی هاشون نشستن و جنی
نگاهی به منو انداخت که با دیدن قیمت غذاها خیلی آروم لب زد : عشقم غذاهاشون خیلی گرونه بنظرم بریم یه جای بهتر که قیمت مناسب تری هم داره .

خواست از روی صندلیش بلند شه که لیسا گفت : وقتی من هستم نگران این چیزا نباش امروز اومدیم سر قرار پس بزار یه همچین جایی غذامونو بخوریم باشه ؟

جنی : باشه پس فقط همین یه بار رو چون اومدیم سر قرار اینجا غذا میخوریم .

لیسا منو رو به سمت جنی هدایت کرد و لب زد : چی سفارش میدی عشقم ؟

جنی منو رو باز کرد و به غذاهاش نگاهی انداخت و گفت : اممم من اسپاگتی سفارش میدم .

لیسا گارسون رو صدا زد و لب زد : هر دومون اسپاگتی سفارش میدیم به همراه یه بشقاب سالاد .

گارسون : چیز دیگه ای میل ندارید ؟

لیسا : نه ممنون .

گارسون رفت و لیسا به جنی که چشماشو ازش میدزدید نگاه کرد و گفت : چرا بهم نگاه نمی کنی عشقم؟

جنی : خجالت میکشم .

لیسا با دیدن جنی که از خجالت نمیدونست که چجوری رفتار کنه خندید و آروم دستای جنی رو که روی میز گذاشته بود رو گرفت که جنی با لمس دستای لیسا به چشماش خیره شد لیسا هم محو چشمای متعجب جنی شد و گفت : عشقم کنار من راحت باش باشه ؟ درضمن این چشمای خوشگلتو ازم ندزد .

جنی لبخندی زد و هر دوشون‌ بدون کلمه ای حرف فقط به چشم های هم خیره شده بودن که با صدای آشنایی که از دور به گوششون خورد با تعجب به دو نفری که توی رستوران و چند میز اونور تر بودن نگاه کردن .

هر دوشون به همون دو نفر نگاه کردن و‌گفتن : مامان ؟

اِمی و الیزابت با شنیدن صدای بچه هاشون سرشونو به اطراف چرخوندن و با دیدنشون تعجب کردن .

لیسا از روی صندلیش بلند شد و به همراه جنی به طرف میزی که مامان هاشون رفتن . لیسا و جنی بهشون نگاه کردن و لیسا لب زد : مامان اینجا چخبره ؟ شما دو تا همو می‌شناسید ؟

الیزابت : آره؛ دوست دوران دانشگاهیمه .

جنی به اِمی نگاه کرد و گفت : مامان نکنه این همون دوستته که در موردش میگفتی ؟!

اِمی : آره دخترم خودشه .

جنی : پس یعنی ...

اِمی چشم غره ای برای جنی رفت که دیگه حرفی نزنه که جنی هم سعی کرد حرفشو تغییر داد .

جنی : خب اینجا چیکار میکنید مامان ؟

اِمی نگاهی به الیزابت انداخت و لب زد : راستش چند هفته ای هست که با هم در ارتباطیم و قراره که پیش
الیزابت کار کنم و اومدیم اینجا که با هم حرف بزنیم .

Painful love 🖤Donde viven las historias. Descúbrelo ahora