PART 5

168 39 2
                                    

لیوان بزرگ نوشیدنیشو رو سر کشید و چشماشو از لذت روی هم فشار داد.

انگشت اشارشو سمت لیوانش گرفت و لبخندی زد.

_ این عالیه!

ویلیام بی توجه به تعریف کارآگاه از نوشیدنی که براش گرفته بود با صورت جدیش بهش زل زد.

شرلوک زبونشو روی لباش کشید.

_ خب...از کجا تعریف کنم؟

ویلیام کوکتل بدون الکلشو توی دستش تاب داد.

_ مطمئنم هر چیزی که فهمیدی از ویدیوی دوربین بوده...

_ درسته...تو نگاه اول چیزی معلوم نبود.

شرلوک با سرخوشی گفت و با لبخند به خودش اشاره کرد.

_ ولی از چشمای من نمیتونست دربره...فقط یکم دقت لازم بود.

جرعه‌ی آخر نوشیدنی رو سر کشید و ادامه داد:

_ قیافه ی متهم معلوم نبود...فقط یه انعکاس خیلی محو توی یکی از ماهیتابه ها که دوربین ضبطش کرده بود.

ویلیام از حدس توی ذهنش لبخندی روی لبش نشست.

بقیش کاملا معلوم بود.

_ با زوم روی ویدیو میشد دید تروریست عزیزمون یه چیزی ریخت توی غذا...ولی از ناشی بازیش دستشو سوزوند...

ویلیام کوکتلش رو سرکشید.

_ پس هیچ چیزی نیست که از چشمای تیز جناب هلمز دور بمونه...درسته؟

با نیشخند گفت و شرلوک دستشو مشت کرد.

به وضوح میشد عصبانیتی که یهویی از حرفش دچارش شد توی چهره‌ش دید.

_ برای هر آدمی که توی این شغله...همیشه یه معمای ناتموم هست آقای جیمز...دیر یا زود داره ولی نبود نداره.

ویلیام سرشو خم کرد و بهش خیره شد...ظاهرا هلمز معروف هم یه نقطه ضعفی برای خودش داشت.

_ دیگه حوصله ی تعریف کردن این یکی رو ندارم...بزارش واسه بعد.

شرلوک خیره به لیوان خالی شده گفت و از جاش بلند شد.

_ ممنون بابت نوشیدنی.

دستاشو توی جیبش گذاشت و سمت خروجی بار راه افتاد.

ویلیام مایع آبی رنگ توی لیوانشو تاب داد و خواست به صندلیش تکیه بده که دستی روی گردنش نشست و زمزمه‌ی آرومی که کنار گوشش شنید.

_ خیلی وقت بود ندیده بودم با کسی بیای اینجا.

لبخندی زد و سرشو سمت صدای آشنایی که شنید چرخوند.

_ خیلی وقت بود کشیک دادن منو بیخیال شده بودی.

_ اتفاقی دیدمت.

Lunatic BlondeWhere stories live. Discover now