وارد خونهی قدیمیش شد و با دیدن وضعیتش خشکش زد.
_ میبینم از دوری پسرت نهایت لذت رو میبری!
شارون با شنیدن صداش با بغض بستهی بزرگ چیپس توی بغلشو کنار بقیهی خوراکیا پرت کرد.
_ افسردگی من این مدلیه!
با لحن لرزونش غرید و کاراگاه با خنده محکم بغلش کرد.
_ دلم برات تنگ شده بود.
_ جرئت داری دوباره غیبت بزنه!
با دلتنگی صورتشو به سینهی شرلوک فشار داد و کارآگاه به خونهی داغونش خیره شد.
شارون میتونست کیلومترها ازش دور بمونه به شرطی که مطمئن میشد جای پسرش امن و راحته...ولی این مدتی که توی بیخبری سپری میکرد نشون میداد چقدر اذیت شده.
_ خب؟چی رو از دست دادم؟
_ نامههای تهدید امیز پدرت و شوخی های بیمزهی جک؟
کتشو از تنش درآورد و روی کاناپه دراز کشید : منظورم چیزای مهمه!
شارون پوزخندی زد : تهدید زندگیت چیز مهمی نیست؟
_ برای تو آره...ولی برای من نه.
با نیشخند جواب داد و دیدن قیافهی ناراحتش باعث شد جا بخوره.
صرفا بخاطر رفع نگرانیش اینطوری حرف میزد ولی بنظر میرسید شارون دوران سختی رو گذرونده بود.
_ بیخیال مامان...
_ قضیه جدیه شرلوک.
اینبار اخمی کرد و چشماشو روی هم فشار داد.
_ اونجوری نگام نکن...میخوای انقدر بمونم اینجا تا تا موهام رنگ دندونام شه؟
شارون نتونست جلوی خندشو بگیره: آخرش کار خودتو میکنی...ولی من واقعا ترسیدم شرلوک...هلمز بزرگ دیگه زنده نیست و مورلند هرکاری که بخواد انجام میده تا اون ثروتو از چنگت در بیاره.
چند لحظه بهش خیره شد و در جواب نفس کلافهای کشید.
_ باید از مایکی بپرسم ذرهای به زندگی من اهمیت میده که منو توی همچین وضعیتی انداخته؟
_ به زندگیت اهمیت میده که تورو توی همچین وضعیتی انداخته.
شارون با لحن جدی گفت و روی کاناپهی روبهروش نشست.
سیگاری روشن کرد و خیره بهش ادامه داد : اگه اون ارثیه دست تو نمیوفتاد فردای روزی که پدربزرگت مرد نوبت تو هم میرسید...تو اونو نمیشناسی شرلوک...هیچوقت فرصتش نبود بتونی بفهمی به چی فکر میکنه و میخواد چیکار کنه...
_ هرکاری که میخواست بکنه انگار زیادی لفتش داده.
_ اینبار تونستی اتفاقی از دستش دربری...همش بخاطر ویلیام بود ولی از این به بعد باید حواستو بیشتر جمع کنی.
YOU ARE READING
Lunatic Blonde
Fanfictionبه دنبال انتقامی که تنها دلیل زنده موندنش بود و بهش امید میداد. و مزاحمی که مجبور به تحملش بود. شاید یه روزی از شرش خلاص میشد...ولی نه به این راحتی! قسمتی از متن : " اینکه یه قاتل انقدر بهم نزدیک شده باشه؟...آره...هیجان انگیزه...یه مجرم با هوشی مثل...