PART 57

96 16 26
                                    

دو تا پارت خدمت شما واسه جبران تاخیر.
نظر یادتون نره😙



***


دستی به موهای طلاییش کشید و نیم نگاهی به جک انداخت.

_ تلافیشو سرت درمیارم.

_ میدونی که خوشحال میشم...

جک با لبخند گفت و ضربه‌ای به کمرش زد تا راه بیوفته.

وارد سالن بزرگ شد و با دیدن جمعیتی که اونجا بودن حس عجیبی بهش دست داد...

آدمایی که همه بخاطر اون اونجا بودن و لوئیس برای اولین بار داشت این اتفاقو تجربه میکرد.

جک بعد از چشمکی که بهش زد سالنو ترک کرد و لوئیس با نفس عمیقی که کشید سمت میزی که یه گوشه گذاشته بودن راه افتاد.

قدمای آرومش سمت اون میز باعث شد کم کم همه سمتش برگردن و سروصداها شروع بشه.

پشت میز وایساد و بهش تکیه داد.

سرفه‌ی آرومی کرد تا گلوشو صاف کنه و دستای عرق کرده‌شو به هم چسبوند.

_ سلام به همگی...

با صدای خفه‌ای که سعی میکرد‌ بلند باشه گفت و به چشمایی که بهش خیره شده بودن نگاه‌ کرد.

چشمایی که نمیدونست چه حسی توشون بود...تعجب؟تمسخر؟

_ اوه...شت!

یکی از وسط جمعیت داد زد و لوئیس با بهت سرشو بالا آورد.

_ فکر میکردم یه پیرمرد ریشویی!

همه شروع کردن خندیدن و لوئیس هم نتونست جلوی لبخندشو بگیره.

دستشو به گردنش کشید و با خنده جواب داد : میتونم باشم...توی آینده!

دختری که باهاش حرف زده بود جلو اومد و کتابشو بهش داد تا ازش امضا بگیره.

_ امیدوارم پیرمرد آینده همچنان به نوشتن ادامه‌ بده.

لوئیس با لبخندی که نمیتونست از روی لبش پاک کنه صفحه‌ی اول کتابو امضا زد.

_ منم امیدوارم...برای؟؟

دختری که لباسای عجیبی پوشیده بود جواب داد : تئو...

سریع زیر امضاش نوشت "برای تئوی عزیز..."

_ چیز دیگه‌ای هست که بخوای برای تئو بنویسم؟

_ همم...شماره موبایلت خیلی خوشحالش میکنه.

ابروهاش بالا رفت و با تعجب سرشو بالا آورد.

_ تئو اسم خودمه!

دختر با خنده جواب داد و لوئیس با خجالت دست آزادشو روی پیشونیش گذاشت.

_ از ملاقاتت خوشحال شدم تئو...ممنون که اومدی.

Lunatic BlondeWhere stories live. Discover now