PART 82

93 11 41
                                        

موبایلشو از جیبش درآورد و با دیدن شماره‌ی بین‌المللی که روش افتاده بود با تعجب جواب داد.

_ خانم هنرتی.

صدای کلفتی که بدون شک دستکاری شده‌بود توی گوشاش پخش شد.

_ خودم هستم.

_ ادم باهوشی هستی...پس نیاز نمیبینم توضیح اضافی بهت بدم...عقب بکش...نجات دادن شرلوک هیچ فایده‌ای برای تو نداره.

خنده‌ی آرومی کرد : نتونستی چیزی برای تهدید کردنم پیدا کنی و مستقیم اومدی سراغ خودم؟

_ علاقه‌ای به کشتن تازه‌کارا ندارم...ولی معنیش این نیست نمیتونم انجامش بدم. بیخیال شرلوک شو و بزار اتفاقی که باید، بیوفته.

صدای بوق نشون میداد مکالمه قطع شده پس لیوان خالی قهوه رو توی سطل انداخت و قدمای آرومشو سمت شرلوک کشید.

_ همین الان یه تماس تهدید آمیز داشتم.

_ بهت حق میدم اگه بخوای کنار بکشی.

_ کنار نمیکشم...ولی واسه جبران حاضری چیکار کنی آقای هلمز؟

_ نظرت چیه لوئیسو مجبور کنم اکانت اینستاگرام بسازه و عکس دوتاییتون رو پست کنه...هشتگ عشق ابدیم.

جفتشون زدن زیر خنده و بعد از چند لحظه از جاش بلند شد.

وقت استراحت تموم شده‌بود و باید دوباره به اتاق دادگاه برمیگشتن.

بین سر و صدای بقیه نفسی گرفت و اعلام کرد : جناب قاضی...اجازه میخوام بیام جلو.

پیرمرد اشاره کرد و هر دو تا وکیل نزدیک میزش رفتن.

_ درخواست تاخیر روند دادگاهو دارم.

_ حتما...هر وقتی که شما اراده کنین!

مرد کنارش بهش تیکه‌ انداخت و قاضی با اخمای درهم پرسید : به چه دلیل؟

_ نمیتونم و نمیخوام با قاطعیت بگم ولی اتفاقی که افتاده ممکنه کل پرونده رو زیر و رو کنه.

_ محض رضای خدا‌...

مرد کنارش عصبی بود و میشد به راحتی تشخیصش داد.

_ درخواست تاخیر دارم چون نیازه با بازپرس پرونده مدرک جدیدو مورد بررسی قرار بدیم‌.

_ و این مدرک جدید دقیقا چیه؟

موبایلشو باز کرد و صدایی که از تماس ضبطش کرده‌بود پخش شد.

_ میتونم بهتون اطمینان بدم این پرونده بزرگتر از این حرفاست و تنها چیزی که نیاز دارم وقت برای تحقیقات بیشتره.

_ بهتره ناامیدم نکنی خانم هنرتی...

پیرمرد با لحن جدی زمزمه کرد و با صدای بلندی اعلام کرد : مدرک جدید برای تایید صحت  و صلاحیت مورد بررسی قرار میگیره و جلسه‌ی بعدی دادگاه بعد از جوابدهی برگزار خواهد شد.

Lunatic BlondeTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon