موبایلشو از جیبش درآورد و با دیدن شمارهی بینالمللی که روش افتاده بود با تعجب جواب داد.
_ خانم هنرتی.
صدای کلفتی که بدون شک دستکاری شدهبود توی گوشاش پخش شد.
_ خودم هستم.
_ ادم باهوشی هستی...پس نیاز نمیبینم توضیح اضافی بهت بدم...عقب بکش...نجات دادن شرلوک هیچ فایدهای برای تو نداره.
خندهی آرومی کرد : نتونستی چیزی برای تهدید کردنم پیدا کنی و مستقیم اومدی سراغ خودم؟
_ علاقهای به کشتن تازهکارا ندارم...ولی معنیش این نیست نمیتونم انجامش بدم. بیخیال شرلوک شو و بزار اتفاقی که باید، بیوفته.
صدای بوق نشون میداد مکالمه قطع شده پس لیوان خالی قهوه رو توی سطل انداخت و قدمای آرومشو سمت شرلوک کشید.
_ همین الان یه تماس تهدید آمیز داشتم.
_ بهت حق میدم اگه بخوای کنار بکشی.
_ کنار نمیکشم...ولی واسه جبران حاضری چیکار کنی آقای هلمز؟
_ نظرت چیه لوئیسو مجبور کنم اکانت اینستاگرام بسازه و عکس دوتاییتون رو پست کنه...هشتگ عشق ابدیم.
جفتشون زدن زیر خنده و بعد از چند لحظه از جاش بلند شد.
وقت استراحت تموم شدهبود و باید دوباره به اتاق دادگاه برمیگشتن.
بین سر و صدای بقیه نفسی گرفت و اعلام کرد : جناب قاضی...اجازه میخوام بیام جلو.
پیرمرد اشاره کرد و هر دو تا وکیل نزدیک میزش رفتن.
_ درخواست تاخیر روند دادگاهو دارم.
_ حتما...هر وقتی که شما اراده کنین!
مرد کنارش بهش تیکه انداخت و قاضی با اخمای درهم پرسید : به چه دلیل؟
_ نمیتونم و نمیخوام با قاطعیت بگم ولی اتفاقی که افتاده ممکنه کل پرونده رو زیر و رو کنه.
_ محض رضای خدا...
مرد کنارش عصبی بود و میشد به راحتی تشخیصش داد.
_ درخواست تاخیر دارم چون نیازه با بازپرس پرونده مدرک جدیدو مورد بررسی قرار بدیم.
_ و این مدرک جدید دقیقا چیه؟
موبایلشو باز کرد و صدایی که از تماس ضبطش کردهبود پخش شد.
_ میتونم بهتون اطمینان بدم این پرونده بزرگتر از این حرفاست و تنها چیزی که نیاز دارم وقت برای تحقیقات بیشتره.
_ بهتره ناامیدم نکنی خانم هنرتی...
پیرمرد با لحن جدی زمزمه کرد و با صدای بلندی اعلام کرد : مدرک جدید برای تایید صحت و صلاحیت مورد بررسی قرار میگیره و جلسهی بعدی دادگاه بعد از جوابدهی برگزار خواهد شد.

BINABASA MO ANG
Lunatic Blonde
Fanfictionبه دنبال انتقامی که تنها دلیل زنده موندنش بود و بهش امید میداد. و مزاحمی که مجبور به تحملش بود. شاید یه روزی از شرش خلاص میشد...ولی نه به این راحتی! قسمتی از متن : " اینکه یه قاتل انقدر بهم نزدیک شده باشه؟...آره...هیجان انگیزه...یه مجرم با هوشی مثل...