PART 34

98 20 12
                                    

جفتشون باهم دیگه سر جنازه‌ روی تخت فلزی وایساده بودن.

_ باید بگم اصلا از مرگش ناراحت نشدم.

شرلوک با قیافه‌ی درهمش گفت و با دستکشش صورت جسدو کج کرد.

_ ولی...این دیگه چه کوفتیه؟چرا خودشو زجرکش کرده؟

ویلیام آروم سمتش اومد و کنارش وایساد.

_ باید اول علت مرگو پیدا کنیم.

چند لحظه سکوت و جفتشون باهم گفتن :خفگی...

ویلیام سری تکون داد و دهن جسدو باز کرد.

قیافش از دیدن صحنه‌ی روبه‌روش مچاله شد.

_ زبونشو با دندوناش کنده و قورتش داده...

و تیکه گوشتو با پنس از گلوش بیرون آورد.

_ داری فکر میکنی چرا؟

ویلیام با دیدن قیافه شرلوک ازش پرسید و کارآگاه‌ به میز پشت سرش تکیه داد.

_ چیزخورش کردن...یه چیز سمی که عملکرد مغزشو بفاک داده...یه چیزی‌ که دیوونش کرده...توجیه دیگه‌ای نداره.

ویلیام بدون اینکه چیزی بگه سمت دستگاه راه افتاد و به کاغذ چاپ شده نتایج خیره شد.

_ درسته...بهش جیوه خوروندن...خیلی زیاد.

شرلوک بشکنی زد : اشمور بازداشت بوده پس نمیتونسته مستقیم بلایی سرش بیاره.‌‌..باید بفهمیم کی بهش جیوه داده.

حتی یه لحظه هم منتظر نموند و سمت دفتر آلبرت راه افتاد.

همینکه وارد اتاق شیشه‌ای شد با دیدن شخصی که روی کاناپه لم داده بود ابروهاش بالا پرید.

_ موران؟

_ شرلوک؟

موران با دیدنش نیشخندی زد : قد کشیدی.

و شرلوک درجواب نگاه چپی بهش انداخت.

آلبرت با قیافه سوالی بهش نگاه کرد و کارآگاه مشغول توضیح شد: بهش جیوه خوروندن.

چشمای آلبرت گرد شد و موران پرسید : خب؟

کارآگاه با نیشخند سمتش برگشت.

_ انگار هر دفعه من قد میکشم مغزت ته میکشه.

و موران سیگار توی دستشو سمتش پرت کرد.

_ جیوه ماده سمیه...نباید تنفس و لمسش کرد چه برسه خوردش...و از اونجایی که این یارو دیوونه شده بوده حدس میزنم با غذاش مسمومش کرده باشن.

_ و الان میخوای بری دنبال قاتلش؟

_ پرسیدن داره؟

آلبرت نفسی گرفت.

_ پرسیدن نه ولی جواب داره...ایندفعه رو نمیتونی.

شرلوک متعجب تر از این نمیشد.

Lunatic BlondeWhere stories live. Discover now