با دیدن وضعیت مادرش سیگاری که هنوز روشن نکرده بود توی دستش تاب داد و وارد آشپزخونه شد.
_ مامان...کی رو قراره دعوت کنی؟
با دیدن نگاهش حرفشو عوض کرد : یا بهتره بگم کی رو برای شام دعوت کردی!
شارون دمای مایکروفرو تنظیم کرد و شونهای بالا انداخت : دوست پسرت!
و سیگار توی دست کاراگاه از وسط خم شد.
_ ویلیام؟!
با تعجب پرسید و ادامه داد : کی گفته اون دوست پسرمه؟
_ خودت اسمشو آوردی...من فقط گفتم دوست پسرت.
نفس کلافشو بیرون داد و برای عصبی کردنش زمزمه کرد : شبیه پیرزنا شدی.
_ تو هم شبیه تازه عروسا شدی.
شارون با نیشخند گفت و دسر روی میزو سمتش گرفت : نمیخوای واسه شاهزادت تزئینش کنی؟
شرلوک بدون هیچ تغییری توی صورتش سری به نشونهی تایید تکون داد : یه لطفی بکن و برگرد همون دهکدهی دور افتاده.
_ بعد اینکه پسرم میلیاردر شده؟ کار عاقلانهای نیست.
_ تو بین چند میلیارد پول و دردسر درست کردن برای من قطعا دومی رو انتخاب میکنی.
شارون با صدای بلند خندید : پس یه راه بهتر واسه برگردوندنم پیدا کن.
ناخودآگاه از صدای خنده مادرش لبخند کجی زد و اینبار با لحن جدی به حرف اومد : اونجا جات امن تره...نمیدونی چه کارایی از پدر برمیاد.
_ تو هم نمیدونی...برای همین اینجا خیالم راحت تره.
تا خواست چیزی بگه صدای در بلند شد و شارون با خوشحالی به استقبال مهمونش رفت.
_ انتظار نداشتم بیای.
روبه پسر موطلایی گفت و ویلیام چشماشو نازک کرد : صرفا برای غافلگیری تو.
شارون خندهی آرومی کرد و توی یه حرکت بازوهاشو دور تن پسر روبهروش حلقه کرد.
ویلیام جا خورده دستشو رو کمرش گذاشت و زمزمهی آروم شارون توی گوشش پیچید : ممنونم.
شرلوک آهی کشید و از جاش بلند شد...سمت مادرش رفت و عقب کشیدش تا ویلیام بتونه وارد خونه بشه.
چند دقیقهی بعد با مخلوطی از خونسردی و کلافگی سر میز نشسته بود و زیر چشمی به همکارش نگاه میکرد.
تا جایی که یادش بود مادرش شناختی ازش نداشت و مواقعی هم بود که با اومدن اسم ویلیام رنگش میپرید...ولی الان...
_ شما دوتا از کی انقدر با هم صمیمی شدین؟
ویلیام و شارون درحالی که باهم گپ میزدن سرشونو سمتش چرخوندن.
YOU ARE READING
Lunatic Blonde
Fanfictionبه دنبال انتقامی که تنها دلیل زنده موندنش بود و بهش امید میداد. و مزاحمی که مجبور به تحملش بود. شاید یه روزی از شرش خلاص میشد...ولی نه به این راحتی! قسمتی از متن : " اینکه یه قاتل انقدر بهم نزدیک شده باشه؟...آره...هیجان انگیزه...یه مجرم با هوشی مثل...