در اتاقشو با صدای بدی کوبید و به نقشهی شهر روی دیوار نگاهی انداخت.
سوزن میخیهای قرمز رنگ روی میزش رو برداشت و به نقشه زل زد.
اولیش کجا شروع شده بود؟
سوزنو توی محل مورد نظرش فشار داد و رفت سراغ بعدی...
زمانیکه قتل دوم اتفاق افتاده بود.
دوباره همونجارو علامت گذاشت.
بعدی...
بعدی...
بعدی...
بعد از چند لحظه که به خودش اومد همشونو مشخص کرده بود.
دوباره به نقشهی شهر خیره شد.
اگه ویلیام همون شخص بود...
دست خودش نبود ولی یه چیزی جلوی افکارش رو میگرفت...انگار ترس از فهمیدن باعث میشد نتونه اونطوری که باید ببینه و متوجه بشه.
_ لعنت بهت...
زیر لب زمزمه کرد و چنگی به موهای بلندش زد.
شاید اگه ویلیام هیچ اهمیتی براش نداشت زودتر به جوابی که دنبالش بود میرسید..ولی با وضعیت بینشون تظاهر به ندونستن بهترین کار بود.
چیزای زیادی برای مشکوک بودن به ویلیام وجود داشت...ولی اینا فقط مختص خودش بودن...شخص دیگهای نمیتونست این چیزارو متوجه بشه...
با شناختی که از همکارش داشت، اون میدونست هیچکس نمیتونست ردشو بزنه...پس برای تموم کردن ماجرا حتما یه سرنخی از خودش گذاشته بود...چیزی که یه نشونی ازش بده،اما نه اونقدری که گیرش بندازه.
دوباره به نقشهی لندن زل زد...
سرنخی که فقط با گذشتن زمان معلوم میشد...
نقطه های روی کاغذ داشتن نزدیک و نزدیکتر میشدن.
ویلیام تا تمومش نمیکرد نمیزاشت کسی جلوشو بگیره...ولی مطمئن بود یه بازی وسطش طراحی کرده بود تا شخصی رو پیدا کنه..شاید شخصی مثل خودش!
همه چی باهم جور درمیومد...حرفایی که بالای سر جنازه ها بهش میزد...شوخیایی که بین همشون یه معنی عجیب حس میکرد...ویلیام اونو انتخاب کرده بود!
دستشو جلوی دهنش گذاشت تا خندشو کنترل کنه...اون لعنتی فکر همهچی رو کرده بود!
ولی چرا اون؟
ویلیام از همون اول همه چی رو برنامهریزی کرده بود...طوریکه آخرش هیچکس جز شرلوک نتونه گیرش بندازه...ولی چرا؟
اونا قبل همکار شدنشون هیچ آشنایی باهم نداشتن...هیچوقت همو ندیده بودن...ویلیام چطوری اونو انتخاب کرده بود؟
آهی کشید و چشماشو بست.
باید ذهنشو خالی میکرد.
خالی از قیافهی مردی که با موهای طلاییش بهش لبخند معصومانه میزد...
YOU ARE READING
Lunatic Blonde
Fanfictionبه دنبال انتقامی که تنها دلیل زنده موندنش بود و بهش امید میداد. و مزاحمی که مجبور به تحملش بود. شاید یه روزی از شرش خلاص میشد...ولی نه به این راحتی! قسمتی از متن : " اینکه یه قاتل انقدر بهم نزدیک شده باشه؟...آره...هیجان انگیزه...یه مجرم با هوشی مثل...