خنده عصبی زین بیشتر از قبل هیزل رو ترسوند به قدری که باعث شد از تخت جدا بشه و تو فاصله بیشتری از زین قرار بگیره!
-باشه پس از جلوی چشمم گمشو
چشم های هیزل با شنیدن حرف زین اندازه یه پِنی شد و با خودش فکر کرد زین چرا اینقدر پرخاشگر شده؟سرش به جایی خورده یا رفتار خودشه که واقعا روی مخه؟
+تو چهمرگته؟
بدون اینکه کنترلی روی لحن بد و یا حتی اون جمله داشته باشه سمت زین فریاد کشید و فقط اخمش رو غلیظ تر کرد.
-من چه مرگمه یا تویی که معلوم نیست چرا اینقدر ازم فاصله میگیری!؟
زین هم در مقابل فریاد کشید و رگ های گردن و پیشونیش از شدت صدای بلند و عصبانیتش تو معرض ترکیدن بودن!
هیزل با ناباوری به زین زل زد و سعی کرد بغضش رو کنترل کنه ولی موفق نشد و با صدایی که میلرزید،گفت:
+تو چطور میتونی انتظار داشته باشی بخندم و بیام بغلت؟میدونی من اونجا چی کشیدم؟میدونی مردم؟
با یاداوری اون شبیه سازی که درد مرگ رو توش مزه کرد،بغضش به راحتی تسلیم شد و دونه های درشت اشک از چشم هاش جاری شدن و با صدایی که حالا بخاطر اون اشک ها گرفته و خش دار شده بود،فریاد کشید:
+نه لعنتی نمیدونی!
با بی حالی به تخت برگشت و اشک هاش رو سریع پاک کرد و ایندفعه آرومتر ادامه داد:
+اما انتظار داشتم تو تنها کسی باشی که درکم کنه...ولی حتی نزدیکش هم نیستی!
زین دندون قروچه ای کرد و سمت کاپشنش رفت،اونو برداشت اما قبل اینکه از اتاق خارج بشه با دراکو مواجه شد.
-این همه داد و فریاد بخاطر چیه؟
هیزل پشت سرهم پلک زد تا از شر اشک هاش خلاص و دیدش بهتر بشه.
+چیزی نیست دراکو
دراکو وقتی با دقت به صورت هیزل نگاه کرد متوجه اشک های روی صورتش شد و در جوابش فقط مشتی به صورت زین که هنوز کبودی های قبلی زیر چشمش از بین نرفته بودن،تحویل داد!
زین قدمی به سمت چپ رفت و دستش رو روی صورتش کشید و نفسش رو حبس کرد تا ضربه ای به دراکو بزنه اما کریستال خیلی سریع جلوشو گرفت و با تمام قدرت به سینه زین فشار آورد تا عقب بره.
-زین لطفا...دراکو این چه کاری بود؟
دراکو با اخم به هیزل اشاره کرد و فریاد کشید:
-حق نداشت اشک هیزل رو در بیاره اون به اندازه کافی اذیت شده
زین با تمسخر خندید و گفت:
-اوه حالا که حقیقت رو فهمیدی برات مهم شده؟یادته میخواستی بکشیش و من جلوت رو گرفتم؟مطمئن باش خودش با فهمیدن حقیقت خوشحال نمیشه چون از آدمایی که ترکش میکنن بدش میاد
و با کوبوندن در اونجارو ترک کرد،دراکو توی دلش به اون فحش میداد تا شاید آروم بشه ولی وقتی چهره متعجب هیزل رو دید،حس کرد سقف روی سرش ریخته!
+منظورش چی بود؟چه حقیقتی؟
دراکو به کریستال نگاه کرد که آهی از ناراحتی کشید و فقط دنبال جمله ای بود که بتونه هیزل رو گول بزنه،اون قرار نبود از این قضیه بو ببره مگر اینکه دراکو از مثبت بودن جواب آزمایش مطمئن بشه!
+دراکو؟
هیزل بلند شد و با صدای بلندتری صداش زد اما اون نمیتونست به هیزل نگاه کنه اینطوری دروغ گفتن سخت تر میشد!
+بهم نمیگی؟اگه مربوط به منه حس نمیکنی باید بدونم؟همچین حقی ندارم؟
قلب دراکو با شنیدن صدای لرزون هیزل به سرعت نرم شد و همه دروغ هایی که داشت بهشون فکر میکرد رو از ذهنش بیرون انداخت،سرش رو بالا گرفت و به چشم های طلایی که بخاطر اشک توشون میدرخشیدن نگاه کرد.
-نمیخوام تا وقتی ازش مطمئن نشدم بهت چیزی بگم...نمیخوام امید بیخود بگیری
هیزل ابروهاشو بالا داد و به کریستال که چهرش کاملا نرمال به نظر میومد نگاه کرد و متوجه شد فقط خودشه که نمیدونه پس بیشتر پافشاری کرد.
+از چی مطمئن بشی؟
دراکو دستشو روی صورتش کشید و بلند گفت:
-لطفا مجبورم نکن بهت بگم و اونجوری هم بهم نگاه کن
هیزل سرش رو پایین انداخت و به روی تخت برگشت وقتیحس کرد کاری از دستش بر نمیاد و با خودش فکر کرد بالاخره ماه از پشت ابر بیرون میاد!
کریستال دست دراکو رو بیرون اتاق کشید و گفت:
-عزیزم بهش بگو
دراکو سرشو به نشونه منفی تکون داد و گفت:
-نه من تازه امروز از توی برسش موهاشو برداشتم و با نمونه خودم تحویل آزمایشگاه دادم پس یعنی طول میکشه جوابش بیاد و اگه منفی باشه...
کریستال نفس حبس شده اش رو بیرون داد و گفت:
-میفهمم نمیخوایی امیدوارش کنی ولی اون الان حتی به امید ساختگی و الکی هم که شده نیاز داره پس...
-باشه باشه بهش میگم!
دراکو حرف کریستال رو قطع کرد و نفس عمیقی کشید و گفت:
-تو برو،خودم از پسش بر میام
لبخند کریستال پهن تر شد و اون با رضایت به طبقه پایین رفت و دراکو دوباره به اتاق هیزل برگشت.
هیزل سرش رو توی بالش فرو برده بود و صدای گریش مانع شنیدن صدای پای دراکو شد.
دراکو وقتی متوجه گریه کردنش شد اخمی روی صورتش نقش بست،سریع سمت تخت رفت و روش نشست.
هیزل با تکون خوردن تشک از جاش پرید و سرشو از بالش جدا کرد،مدت زیادی نبود که اشک میریخت ولی با این حال چشم هاش حسابی پف کرده و قرمز بودن،دراکو نتونست بیشتر از این تحمل کنه و فقط دختری که چه با جواب مثبت چه با جواب منفیِ آزمایش،خواهر خودش میدونست رو به آغوش خودش سپرد.
-----------------
به نظرتون دراکو بهش میگه یا نه؟
اصلا کار درست چیه؟
جوابازمایش به نظرتون مثبته یا منفی!؟:)
بیایین اعتراف کنین زین دارک و عصبی رودوست دارین:))))حالا یعنی کجججا رفته؟