ساعت ۸ شبه. چراغای مغازه جز یکیش خاموشه. تقریبا مغازه نیمه تاریکه. کرکره رو نصفه داده پایین . رو یکی از موتورها نشسته و بیرونو نگاه میکنه. منتظر کاووسه.
قرار شد کاووس بیاد مغازه و امانتی رو تحویل بگیره.یکساعت دیگه احمد میرسه
"پس چرا این کاووس لعنتی نمیاد"
از دور یکیو میبینه که داره با قدم های نسبتا تند در حالیکه اینور اونورو نگاه میکنه میاد سمت مغازه. با دقت نگاه میکنه. خودشه. کاووسسریع میره جلو درو باز میکنه و کاووس از زیر کرکره میاد تو. محسن اطرافو نگاه میکنه و سریع دوباره درو میبنده
+ خب داش محسن امانتی رو بده برم که دیر برسم پرویز کله مو کنده- کدوم امانتی
+ داش اسکل کردی؟ امانتی رو بده .پرویز پدرمو درمیاره دیر برسم- ( با عصبانیت ) الاغ ! کدوم خری با اون بسته ها راه میوفته تو خیابون که من دومیش باشم؟
+ ( کاووس اول با بهت نگاه میکنه و یهو بلند و با صدای نکره میزنه زیر خنده ) دمت گرم داش محسن اینکاره ای. حالا میفهمم چرا پرویز خان انقد روت حساب میکنه. تو نَمیری خیلی دوسِت داره.- خفه ( دست میکنه تو جیبشو یه کلید میاره بیرون و میگیره طرف کاووس)
+ این چیه!
- میری به این آدرس که بهت میدم تو زیر زمین یه ساکه. صبح با بدبختی بردم گذاشتم اون جا. بگیر ( کلیدو میگیره جلو صورت کاووس )+ نوکرتم ( دستشو میاره بالا که کلیدو بقاپه یهو محسن دستشو میکشه عقب )
- فقط وای به حالت کاووس وای به حالت اگه بفهمم کسی از این ماجرا یا رابطه ما خبر دار شده. اونوقت من می دونم و تو+ خیالت تخت داش ( کلیدو میگیره) ولی یه چیزی. این کار که واست نون کرده تا حالا. پرویز خانو مام که هواتو داریم. دیگه از چی میترسی ؟
- خفه من از هیچی نمی ترسم نمیخوام تو محل و رفیقام کسی بدونه با شماها ارتباط دارم. تا همینجام مجبور بودم. اگه خونه م گرو بانک نبود به گور همه کسم میخندیدم با شماها کار کنم. به پرویز بگو دیگه دور منو خط بکشه. امانتی رم که گرفتین. بهش بگو بقیه پولو واریز کنه
+ کدوم پول ؟- ( محسن تمام صورتش یهو قرمز میشه و با عصبانیت و شدت یقه کاووسو میگیره و محکم به دیوار میکوبدش ) مرتیکه قاچاق فروش عوضی تو این شیش ماه ده دفعه تا مرگ رفتم و برگشتم. آبرو و جونمو کف دستم گرفتم. زاهدان نزدیک بود دخلمو بیارن. حالا واسه دوزار پولی که حقمه بازی در میاری؟ نوکر بی جیره مواجب گیر آوردین؟
+ ( کاووس داد میزنه ) یقه رو ول کن شلوغش نکن! ( خودشو به زور از چنگ دستای چغر محسن نجات میده. میخنده) چرا قاطی میکنی داش محسن. شوخی کردم. پولت آماده س. پیش پرویز خانه. بعد از اینکه بسته ها رو تحویل بگیره میریزه به حسابت.
- حروم لقمه ها اگه مجبور نبودم هیچ وقت تو این کثافت کاری با شماها شریک نمیشدم.
کاووس یواش یواش و با احتیاط از محسن دور میشه+ داش سخت نگیر امشب بیا لواسون. پرویز خان منتظرته با کلی عشق و حال ( با یه لبخند شیطنت آمیز ) همه جوره. تلخکی و آبکی. سن بالا. سن پایین. چاق. لاغر . سفید . سیاه. برنزه. خلاصه زید بازی و هر جوری که بخوای... ( سرشو نزدیک گوش محسن میبره ) حتی پسر یا بچه اگه باش حال میکنی. خوشگل و مامانی ( بلند میخنده )
- ( محسن با عصبانیت و یه نگاه تنفرآمیز هلش میده عقب ) ارزونی خودت عوضی! گورتو گم کن
+ عه بیا برسونمت داش محسن
- لازم نکرده. موتور دارم. احمد الان میاد با هم برمیگردیم. ( با فکر به احمد یه لبخند ملایم رو صورتش نقش میبنده )+ ( کاووس پوزخند میزنه ) این پسره جز دردسر واس تو چه خاصیتی داشته که انقد اسیرشی ؟
- خفه تو نمی فهمی رفاقت یعنی چی+ ( کاووس پوزخند میزنه ) کدوم رفاقت؟ بار این رفاقتو فقط تو داری میکشی . بارکشیش واسه توئه. سواریش واس احمد آقا. بدبختی و ضجرش واسه تو. عشق و حالش واسه اون. همین پارسال واسش وام گرفتی و به جاش خونه ت رفت تو رهن بانک . حالا باس تا آخر عمرت صبر کنی تا احمد آقا قسطاشو بده
- ( محسن با عصبانیت با یه دستش یقه کاووسو میگیره ) به تو مربوط نیس پشت سر احمد حرف نزن
+ ترش نکن. اگه یکم با پرویز راه بیای خونه ت که از رهن بانک در میاد هیچ یه ویلام لنگه ویلای پرویز تا آخر همین تابستون میخری. تا کی میخوای تو این موتورسازی وایسی و دست آخر کل چندرقاز درآمدتو بدی قسط و قرض و سهم الارث ؟
( محسن با عصبانیت به کاووس نگاه میکنه ) گورتو گم کن تا اون روی سگم بالا نیومده. گمشو الان احمد میاد
- خیییل و خب از ما گفتن بود. داش محسنکاووس میره بیرون. محسن رو همون موتور تو تاریکی مغازه میشینه و چشم میدوزه به خیابون و میره تو فکر
YOU ARE READING
Soulmates
Fanfictionرفیق آدم میتونه عزیزترین کسش باشه یا جزوی از وجودش... سنگ صبورش یا میتونه عشقش باشه یا حتی میتونه زندگی آدم بشه...و دلیل نفس کشیدنش...