part 104

242 21 2
                                    

یک‌ هفته س که از اون باغ جهنمی نجات پیدا کردن و خونه فامیل مش رحیمن.

دیگه وقت رفتن و جدا شدنه
مونا با دستگیر شدن پرویز و آدماش دیگه اینجا کاری نداره‌ و میخواد برگرده کانادا. شایدم دیگه هیچوقت ایران برنگرده.

مش رحیم میخواد بره شهر خودش. اونم دیگه تو تهران کاری نداره

محسن و احمد تو این یک هفته به خانواده و فامیل و دوستاشون گفتن مسافرتن. فقط هومن ماجرا رو میدونه

احمد با حجم زیادی از اتفاقات و تجربه های عجیب و تلخ و شیرینی که در عرض فقط دو ماه اتفاق افتاده هنوز شوکه ست و باید به مرور به زندگی عادی برگرده

محسن تصمیمشو گرفته . میخواد خودشو از این برزخ نجات بده و به پلیس معرفی کنه. تا آخر عمر که نمیتونه مخفیانه زندگی کنه. پلیس تو بازجویی از پرویز و آدماش رو اسم محسن بعنوان یکی از آدمای اصلی این پرونده که محل صد میلیارد جنسو میدونه دست گذاشته و الانم دنبالشه. محسن میخواد قبل از اینکه پلیس پیداش کنه خودشو تحویل بده.

شب آخره که مهمون خونه فامیل مش رحیمن

محسن و احمد رو تخت تو سکوت کنار هم دراز کشیدن. هر دو تو فکرن‌. گاهی به هم نگاه میکنن. دنیایی از حرف تو چشمها و نگاهاشون به هم منتقل میشه

برا محسن دل کندن از احمد و رفتن خیلی سخته. دل احمد از رفتنش آشوبه. محسن درحالیکه طاقباز خوابیده سرشو رو بهش برمیگردونه و نگاش میکنه. شاید تو رفتنش برگشتی نباشه‌‌‌. بدجوری به احمد دلبسته شده. همیشه بوده. ولی با اتفاقات اخیر عمق رابطه شون بیشتر شده و نسبت بهش احساس مسئولیت میکنه. نگرانه که تنهاش بذاره و بره

احمد به پهلو دراز کشیده. آرنجشو خم کرده و سرشو کف دستش تکیه داده. نگاهاشو دنبال میکنه و میدونه دل تو دلش نیست. چاره دیگه ای ندارن. با اینکه محسن دیگه دور کار خلافو خط کشیده، اما از نظر پلیس اون یه مجرمه و باید دستگیر بشه

محسن که تو فکره با نگاه احمد که بهش خیره شده به خودش میاد و با درد به پهلو رو بهش میچرخه. چشمای نگران و حیرونشو میبینه. با پشت دست صورتشو نوازش میکنه

+ (میخواد کبودیا و زخم شکمشو چک کنه ) تیشرتتو درآر
- (یهو تو چشماش نگاه میکنه) واسه چی؟
+ میخوام زخمتو چک کنم
- (از رفتن محسن عصبی و ناراحته و ترجیح میده نزدیکِ رفتنش بدنشو لمس نکنه) دکتری؟

+ (از جوابش جا میخوره و سعی میکنه لبخند بزنه) دکتر توأم!
- (با نگاه غمگین و اخمو بهش خیره میشه. انگار محسن و واسه همه آزارهایی که دیدن، واسه این جدایی و سرنوشت نامعلومشون مقصر میدونه) چک کنی که چی؟

محسن از حاضر جوابیش ناراحت میشه و با اخم نگاش میکنه. بدون هیچ حرفی طاقباز میشه و چشماشو میبنده

احمد پشیمون میشه. خودشم میدونه بخاطر رفتن محسن عصبی و ناراحته و داره بهانه میگیره. داره میره و شاید دیگه تا مدتها نبیندش. با چهره ناراحت و چشمای پر از غم دستشو میذاره رو سینه شو نوازش میکنه

محسن میدونه چرا ناراحته. دستشو میگیره و دوباره به پهلو به طرفش بر میگرده. تو چشمای پر از غصه ش نگاه میکنه

احمد تیشرتشو درمیاره و طاقباز میخوابه
محسن لبخند محو و غم انگیزی بهش میزنه. بلند میشه میشینه و زخم شکمش و کبودیا و ضرب دیدگی روی بدنشو چک میکنه

+ برگرد
احمد رو شکم برمیگرده
گودی کمر خوش فرم و سفیدشو چک میکنه کبودیاش داره خوب میشه. خم میشه گودی کمرشو میبوسه و نوازش میکنه. دوباره به پهلو رو بهش دراز میکشه. دستشو دور کمرش حلقه میکنه

احمد در حالیکه دستاشو زیر صورتش گذاشته با غم و عشق تو چشماش نگاه میکنه. به این فکر میکنه که ممکنه تا مدتها محسن و لمس دستاشو نداشته باشه. دوری و کنار اومدن با این قضیه خیلی براش سخته

SoulmatesWhere stories live. Discover now