مونا و مش رحیم میخوان برن بیرون خرید. مش رحیم حمومو آماده میکنه
میاد تو تراس و محسنو میبینه که رو صندلی نشسته و تو فکره : بابا منو مونا خانم میریم خرید.
یهو به خودش میاد : باشه عمومش رحیم : حمومو آماده کردم. تو این فاصله که ما میریم و برمیگردیم شما برید حموم از این حال و هوا دربیاین
محسن : دمت گرم مش رحیم! شرمنده کردی. کی ما جبران کنیم
مش رحیم لبخند میزنه و میرهمحسن یه پک محکم به سیگارش میزنه و تهشو میندازه زیر پاش له میکنه. میره تو و احمدو میبینه که تو حال رو کاناپه جلو تلویزیون ولو شده و یه مجله جلو صورتش گرفته
+ احمد
- (در حالیکه مجله رو نگاه میکنه) هان
+ پاشو بریم حموم
- (یهو بلند میشه میشینه و خیره میشه به محسن) اینجا؟+ آره. اینجا خبری از شوفاژ و پکیج که نیس...بنده خدا مش رحیم آب گرمکن و حمومو واسه ما ردیف کرده. پاشو
احمد هنوز به محسن نگاه میکنه+ (در حالیکه فکرش مشغوله و دستشو به پهلوش گرفته با چهره جمع شده از درد یهو برمیگرده احمدو نگاه میکنه که بهش خیره شده) فارسی حرف زدما چرا برق گرفتت؟ پاشو
- (با چهره ناراحت) درد داری محسن؟
+ نه! بلند شو اینا الان برمیگردناحمد بلند میشه دنبال محسن میره به سمت حموم و دم در وایمیسه بهش نگاه میکنه
- باهم بریم؟
+ نمیخوای با من بیای؟
- (با فکر به اینکه محسن دوباره کبودیای تنشو ببینه باز به هم میریزه آب گلوشو قورت میده) آخه...چیزه...
+ (نگاش میکنه لبخند میزنه) من نمیدونم چرا انقد واست عجیبه! مگه ما با هم استخر و سونا نرفتیم تا حالا؟
- چرا! واسه اون نمیگم که. یه چیزی بخوام نه نمیگی؟+ (با لبخند نگاش میکنه) جونم بگو
- تو الان درد داری. تو حموم هیچ کاری نکن بذا من بشورمت
+ (میخنده و دلش واسه احمد ضعف میره. درحالیکه دستشو میگیره میبره تو حموم ) حالا ببینم چی میشهاحمد با چهره ناراضی در حالیکه چاره ای نداره دنبالش میره تو
محسن پایین تیشرت احمدو میگیره. احمد تیشرتشو با مکث و تردید درمیاره
کبودیای تنش میوفته بیرون و محسن با ناراحتی همراه با خشم و عصبانیت نگاهش رو تن احمد میچرخه. انگار گدازه های آتشفشان تو دلش مذاب میشن و راه میوفتن. هر وقت کبودیا و ضرب دیدگی تن احمدو میبینه انگار سرب داغ رو دلش میذارن
متوجه تغییر حالت و نگاه محسن میشه و با ناراحتی سرشو میندازه پایین
محسن در حالیکه به زور لبخند غم انگیزی میزنه صورتشو نوازش میکنه
همونجوری که سرش با ناراحتی پایینه دستشو میبره به تیشرت محسن و آروم در حالیکه محسن با تکون دادن دستاش دردو احساس میکنه لباس اونم درمیاره
بالاتنه، شونه و بازوها و سینه و شکم سفت و عضلانی محسن میوفته بیرون. احمد نگاهش به سینه زخمیش میفته
+ ( محسن واسه اینکه حواسشو پرت کنه به شلوارش اشاره میکنه) شلوارت
احمد شلوارشو درمیارهلب صندلی تو حموم میشینه و چون نمیتونه خم شه احمد رو پنجه پاهاش میشینه و شلوارشو درمیاره.
محسن بلند میشه شیر آبو باز میکنه. دستشو زیر آب میگیره و درجه حرارت آبو تنظیم میکنه. دوشو باز میکنه. دستشو میگیره میاره جلو که ببره زیر دوش
+ بیا
- (یهو وایمیسه خیره نگاش میکنه) قرار شد تو هیچکاری نکنی
+ (لبخند شیطنت آمیزی بهش میزنه) من همچین قراری نذاشتم- (درحالیکه نگران حال محسن و دنده آسیب دیده شه اخم میکنه و با نگاه ملتمسانه) محسن
YOU ARE READING
Soulmates
Fanfictionرفیق آدم میتونه عزیزترین کسش باشه یا جزوی از وجودش... سنگ صبورش یا میتونه عشقش باشه یا حتی میتونه زندگی آدم بشه...و دلیل نفس کشیدنش...