part 30

296 37 11
                                    

محسن میره سمت اتاق پسره. در میزنه میره تو. پرویز پشت سرش به پسره چشمک میزنه.

پرویز برمیگرده تو سالن و با عصبانیت به پاشا میگه : احمق! مگه نگفتم درو رو این پسره قفل کن !

پاشا : آقا من فکر نمیکردم اون مرتیکه بره سراغش
پرویز : ببند دهنتو. اگه محسن ته توی قضیه رو در بیاره چی ؟ گرچه قبلا به این پسره گفتم که اگه کسی ازش پرسید چی بگه

پاشا : آقا اگه راستشو بگه لو بده چی؟
پرویز : غلط میکنه! جرأتشو نداره. اون برده منه. میدونه اگه حرفی بزنه چه بلائی سرش میارم

محسن تو اتاق روبروی پسره لب تخت نشسته. پسره هم رو زمین
+ تو چرا لختی؟!
- ( پسره محو محسن شده ) همین... همینجوری راحتم!

+ ( محسن به طرف در نگاه میکنه و دوباره رو به پسره با صدای آروم میگه ) ببینم تو خودت اینو میخوای؟ یا مجبورت کردن ؟

- نه آقا! خودم میخوام. خونواده م منو نخواستن .منم پناه آوردم به آقا پرویز . اون اربابمه. بهم میرسه. خرجمو میده
+ توأم بهش سرویس میدی!

پسره از محسن خوشش اومده و محوش شده. کم کم چهار دست و پا نزدیکش میشه و سرشو میماله به پاهای محسن
- آقا میشه اربابم شی ؟ منو تنبیه کن آقا!

محسن به حرکات پسره خیره شده. قلاده چرمی دور گردنشو میگیره سرشو میاره بالا و نگاش میکنه . پسره به حالت چهار دست و پا بین پاهای محسن ، سرش بالاس و تو چشمای محسن نگاه میکنه. چشماش درشت و سبزه. پوستش سفید و بدون موئه. موهای سرش کوتاه و روشنه و از چشماش هوس و اشتیاق میباره

محسن از طرز نگاه‌های پسره و اشتیاق و حرارتی که تو چشماشه تحریک میشه...

- ( پسره رو زانوش وایمیسه و خودشو به بدن محسن میماله . با لبخند و صداهای تحریک کننده ) اربابم شو . قول میدم برده خوبی باشم. اگه نبودم تنبیهم کن...

بدن محسن داغ شده. ضربان قلبش رفته بالا. با حرکات پسره تحریک شده و خیره شده به کاراش

پرویز تو سالن نشسته پیپ میکشه. پاشا کنارش وایساده
+ ( پرویز با یه لبخند موذیانه و پیروزمندانه ) طول کشید. این پسره کارشو خوب بلده. بالاخره محسنو خام میکنه
- ( پاشا با یه لبخند موذیانه ) بعله آقا

+ ( پرویز با خنده ) ولی پسره با تو اصلا میونه خوبی نداره پاشا. یه بارم که خواستی باهاش حال کنی انقد جیغ و داد کرد که پشیمون شدی. ولی انگار از محسن خوشش اومده. ( پوزخند میزنه)
- آقا جسارته به این محسن خیلی دارین پر و بال میدین
+ لازمش دارم. با جربزه س

تو اتاق، پسره هنوز سعی میکنه محسنو با حرکات تحریک کننده ش خام کنه. محسن که به شدت تحریک شده یه لحظه به خودش میاد. چشماشو میبنده و نفسشو میده بیرون. بازوهای پسره رو میگیره و از خودش جداش میکنه. پسره رو چهار دست و پا میوفته رو زمین. محسن با سرعت از اتاق میاد بیرون

پرویز و پاشا با تعجب نگاش میکنن
پرویز خودشو جمع و جور میکنه

+ ( با لبخند میگه ) خب! حالا چی میگی ؟ نگفتم ؟
- ( محسن صداشو میبره بالا ) پرویز ! منو قاطی کثافت کاریات نکن!
+ ( میخنده ) چرا انقد طولش دادی ؟ مثل اینکه بدت نیومده
- چرند نگو ( به سمت در خروجی حرکت میکنه )

+ (پرویز پشت سرش با صدای بلند) باهام در تماس باش . یه کار خوب واست دارم.
محسن در حالیکه پشتش به پرویزه یه لحظه وایمیسه و دوباره به سمت در میره

SoulmatesWhere stories live. Discover now